کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نوجوان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نوجوان
/no[w]javān/
معنی
کسی که تازه به سن جوانی رسیده؛ تازهجوان.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
برنا، جوان، شاب، طفل، کودک، نوبالغ، نوخاسته، نورسته ≠ پیر
دیکشنری
adolescent, juvenile, lad, teenager, youngling, youngster, youth
-
جستوجوی دقیق
-
نوجوان
لغتنامه دهخدا
نوجوان . [ ن َ / نُو ج َ] (ص مرکب ) پسر امردی که هنوز خطش ندمیده باشد. (برهان قاطع) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). پسری که تازه پا به مرحله ٔ جوانی گذاشته . (فرهنگ فارسی معین ). شاب . حدیث السن . حدث السن . (یادداشت مؤلف ) : چه از نوجوان و چه مرد کهن...
-
نوجوان
واژگان مترادف و متضاد
برنا، جوان، شاب، طفل، کودک، نوبالغ، نوخاسته، نورسته ≠ پیر
-
نوجوان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) no[w]javān کسی که تازه به سن جوانی رسیده؛ تازهجوان.
-
نوجوان
دیکشنری فارسی به عربی
حدث , مراهق
-
واژههای مشابه
-
نوجوان ده تا19 ساله
دیکشنری فارسی به عربی
مراهقون
-
کودک و نوجوان
فرهنگ گنجواژه
نوجوان.
-
نوجوان (از ده تا 91 ساله)
دیکشنری فارسی به عربی
مراهق
-
جستوجو در متن
-
تینایجر
واژگان مترادف و متضاد
نوجوان
-
teenage
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نوجوان
-
teenager
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نوجوان
-
teenful
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نوجوان
-
نونهال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [مجاز] no[w]ne(a)hāl نوجوان.
-
نیمچه مرد
لهجه و گویش تهرانی
نوجوان