کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نوبی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نوبی
لغتنامه دهخدا
نوبی . (اِخ ) مملکت نوبه . (ناظم الاطباء). سرزمین نوبه . رجوع به نوبه (اِخ ) شود.
-
نوبی
لغتنامه دهخدا
نوبی . (ص نسبی ) منسوب است به بلاد نوبه . (ازسمعانی ) (از السامی ). اهل سرزمین نوبه : ز زنگی و نوبی سیه تر ز قاردگرگونه گون برده ٔ بی شمار. اسدی .|| زبان مردم سرزمین نوبه . زبانی که اهالی نوبه بدان تکلم کنند. || واحد نوب ، یعنی یک نفر سیاه ، مانند رو...
-
واژههای مشابه
-
باب نوبی
لغتنامه دهخدا
باب نوبی . [ ب ِ ] (اِخ ) دروازه ای ببغداد : ... امیر قتلغشاه فرمود تا او را [نوروز را] فروکشیدند و میان او بدونیم زدند و سر او رابر دست پولادقیا ببندگی حضرت فرستاد و از آنجا ببغداد فرستادند و چند سال بر در باب نوبی بر سر چوب بود... (تاریخ غازانی چ ا...
-
جستوجو در متن
-
nubian
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نوبانی، اهل کشور نوبی یا حبشه
-
نوبیه
لغتنامه دهخدا
نوبیه . [ بی ی َ ] (ص نسبی ) تأنیث نوبی است . (یادداشت مؤلف ).
-
دیبع
لغتنامه دهخدا
دیبع. [ دَ ب َ ] (ع ص ) به لغت نوبی به معنی سپید است . (یادداشت مؤلف ).
-
گریف فیز
لغتنامه دهخدا
گریف فیز. [ گ ِ ] (اِخ ) از دانشمندانی است که در خواندن خطوط مملکت نوبی (سودان کنونی ) زحمات بسیار متحمل شد و به مقصود نزدیک گردید. (از تاریخ ایران باستان ص 58).
-
ابتریه
لغتنامه دهخدا
ابتریه . [ اَ ت َ ری ی َ ] (اِخ ) صنفی از فرقه ٔ زیدیه منسوب به کثیر نوبی ، و اسم او مغیرةبن سعید و لقبش ابتر بوده است . (مفاتیح العلوم ).
-
نوب
لغتنامه دهخدا
نوب . (ع اِ) نحل . زنبور عسل . واحد آن نائب است . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || گروهی از سیاهان . نوبة. واحد آن نوبی است . (از منتهی الارب ). جیلی از مردم سودان . (از متن اللغة). رجوع به نوبه (اِخ ) شود.
-
ناپاتا
لغتنامه دهخدا
ناپاتا. (اِخ ) دولتی بود از نژاد سیاه پوستان افریقا، واقع در نوبی (در جنوب مصر). دولت ناپاتا با دولت هخامنشی معاصر بود و در تمدن هخامنشیان جزئی سهمی داشت . رجوع به ایران باستان ج 1 ص 40 شود.
-
توتمس
لغتنامه دهخدا
توتمس . [ م ِ ] (اِخ ) (در حدود 1425- 1405 ق .م .) چهارم از هیجدهمین سلسله ٔ سلاطین مصر قدیم است . وی علیه نوبی ها (ساکنان قسمت شمالی سودان فعلی ) جنگید. (از لاروس ). رجوع به سه ماده ٔ قبل شود.
-
نوبة
لغتنامه دهخدا
نوبة. [ ب َ ] (ع اِ) رسیدگی کار سترگ و مصیبت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نازلة. مصیبت . (اقرب الموارد). ج ، نُوَب . || زمین سنگلاخ سوخته (؟). (ناظم الاطباء). || بار. پاس . نوبت . (ناظم الاطباء). رجوع به نَوبة و نوبت شود. || گروهی از س...
-
لوبة
لغتنامه دهخدا
لوبة. [ ب َ ] (ع اِ) گروهی که با گروه دیگر باشند ودر مشورت امری شریک نشوند. || سنگلاخ . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). سنگستان سنگ سیاه . (منتخب اللغات ). ج ، لوب . || سیاهان . الواحد لوبی . (مهذب الاسماء). ابوعبیدة گوید: لوبة و نوبة بالضم فیهما، الح...