کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نوبهار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نوبهار
/no[w]bahār/
معنی
۱. اول بهار؛ آغاز فصل بهار.
۲. [قدیمی] گل، شکوفه، یا سبزۀ تازهروییده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نوبهار
فرهنگ نامها
(تلفظ: no(w)bahār) آغاز فصل بهار ؛ (در قدیم) سبزهی نو رسته ، گل و شکوفهی تازه روییده ؛ نو بهار (از سنسکریت) (در قدیم) به معنی معشوق یا زن زیبا ؛ ]در اصل نام معبد بودایی در بلخ بوده و به علت وجود بتهای زیبا در آن ، ' مشبه به ' زیبارویان و معشوقگان ...
-
نوبهار
لغتنامه دهخدا
نوبهار. [ ن َ / نُو ب َ ] (اِ مرکب )بهار نو. (انجمن آرا). ربیع. فصل بهار. (ناظم الاطباء). آغاز فصل بهار. فصل بهار. (فرهنگ فارسی معین ). فصلی است از فصول اربعه . (از برهان قاطع) : چون لطیف آمد به گاه نوبهاربانگ رود و بانگ کبک و بانگ تز. رودکی .آمد این...
-
نوبهار
لغتنامه دهخدا
نوبهار. [ ن َ ب َ ] (اِخ ) ده کوچکی از دهستان میان تکاب بخش بجستان شهرستان گناباد. رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ص 423 شود.
-
نوبهار
لغتنامه دهخدا
نوبهار. [ ن َ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اسحاق آباد بخش قدمگاه شهرستان نیشابور، در 15 هزارگزی جنوب قدمگاه ، در جلگه ٔ معتدل هوائی واقع است و 349 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات ، شغل مردمش زراعت و مالداری است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج...
-
نوبهار
لغتنامه دهخدا
نوبهار. [ ن َ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بالارخ بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه ، در 37 هزارگزی شمال شرقی کدکن در دامنه ٔ معتدل هوائی واقع است و 107 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش بنشن و غلات ، شغل مردمش زراعت و کرباس بافی است . (از فرهنگ جغرافی...
-
نوبهار
لغتنامه دهخدا
نوبهار. [ ن َ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شادکان بخش ششتمد شهرستان سبزوار، در 36هزارگزی جنوب شرقی ششتمد و 13 هزارگزی مشرق راه سبزوار به ششتمد، در جلگه ٔ گرمسیری واقع است و 311 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات و پنبه ، شغل مردمش زراعت و مالد...
-
نوبهار
لغتنامه دهخدا
نوبهار. [ ن َ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شهرنو بالاولایت باخرزبخش طیبات شهرستان مشهد، در 42 هزارگزی شمال غربی طیبات و 4 هزارگزی غرب راه طیبات به شهرنو، در دامنه ٔمعتدل هوائی واقع است و 427 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات و بنشن ، شغل مردم...
-
نوبهار
لغتنامه دهخدا
نوبهار. [ ن َ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کُل تپه ٔ فیض اﷲبیگی از بخش مرکزی شهرستان سقز، در 27 هزارگزی شمال شرقی سقز و 4 هزارگزی مغرب قلعه گاه ، در منطقه ٔ کوهستانی سردسیری واقعاست و 350 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و رودخانه ، محصولش غلات و توتون و ...
-
نوبهار
لغتنامه دهخدا
نوبهار. [ ن َ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مصعبی بخش حومه ٔ شهرستان فردوس ، در 36 هزارگزی مشرق فردوس بر سر راه نوغاب به فردوس در منطقه ٔ کوهستانی گرمسیری واقع است و 151 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات و زعفران و پنبه ، شغل مردمش زراعت است ....
-
نوبهار
لغتنامه دهخدا
نوبهار. [ ن َ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نجف آباد شهرستان بیجار، در 4500 گزی مغرب نجف آباد بر سر راه بیجار به سنندج در منطقه ٔ پرتپه ماهور سردسیری واقع است و 95 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ، محصولش غلات و لبنیات ، شغل مردمش زراعت و گله داری و قالی ...
-
نوبهار
لغتنامه دهخدا
نوبهار. [ ن َ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بیزکی بخش حومه و ارداک شهرستان مشهد، در51 هزارگزی شمال غربی مشهد در جنوب راه مشهد به قوچان ، در جلگه ٔ معتدل هوائی واقع است و 300 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات و چغندر، شغل مردمش زراعت و گله داری...
-
نوبهار
لغتنامه دهخدا
نوبهار. [ ن َ ب َ ] (اِخ ) نووه . وَهاره . نام هیکلی در بلخ از معابد بودائی . (یادداشت مؤلف ). نام آتشکده ٔ بلخ است ، و آن را برمک که نخستین ِ برامکه بود ساخت و سقف و دیوار آن را به دیبای الوان آراسته گردانید. و نام بتخانه ای هم هست ، و بعضی گویندهم...
-
نوبهار
فرهنگ فارسی معین
(نُ بَ) (اِمر.) 1 - آغاز فصل بهار. 2 - نام آتشکده ای در بلخ .
-
نوبهار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) no[w]bahār ۱. اول بهار؛ آغاز فصل بهار.۲. [قدیمی] گل، شکوفه، یا سبزۀ تازهروییده.
-
نوبهار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از سنسکریت] [قدیمی] no[w]bahār ۱. معشوقۀ زیبا. Δ در اصل، نام معبدی بودایی در بلخ بوده که بتهای زیبا در آن قرار داشته است.۲. شبستان؛ حرمسرا: ◻︎ فرودآمد از تخت سام سوار / به پرده درآمد سوی نوبهار (فردوسی: ۱/۱۶۵).