کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نوبه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نوبه
/no[w]be/
معنی
۱. (پزشکی) تب کردن یکروزدرمیان یا چندروزدرمیان؛ مالاریا.
۲. [قدیمی] نوبت.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. نوبت
۲. تب، مالاریا
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نوبه
لغتنامه دهخدا
نوبه . [ ب َ ] (اِخ ) ولایتی از زنگبار. (برهان قاطع). ولایتی از بلاد سودان از اقلیم اول به جنوبی مصر بر کنار رود نیل ، و آن واسطه است میان صعید مصر و حبشه ، و در آن دیار زرافه بسیار بود که به عربی اشترگاوپلنگ را گویند و تختگاه آن ولایت را دمقله گویند...
-
نوبه
لغتنامه دهخدا
نوبه . [ ب َ / ب ِ ] (اِ) ناله و فریاد و فغان . (ناظم الاطباء). رجوع به ندبه و نوحه شود. || پوست درخت صنوبر(؟). (ناظم الاطباء). || مغز درخت (؟). (ناظم الاطباء).
-
نوبه
لغتنامه دهخدا
نوبه . [ ن َ / نُو ب َ / ب ِ ] (اِ) نوباوه . میوه ٔ پیش رس (؟). (ناظم الاطباء).
-
نوبه
لغتنامه دهخدا
نوبه . [ ن َ / نُو ب َ / ب ِ ] (از ع ، اِ) نوبت . مره . دفعه . || دوران . دوره . زمان . هنگام . نوبت : نوبه ٔ زهدفروشان گرانجان بگذشت وقت رندی و طرب کردن رندان پیداست . حافظ. || نقاره . نوبت : عالم جان خاص توست نوبه فروکوب هین گوهر دل خاک توست رد مکن...
-
نوبه
واژگان مترادف و متضاد
۱. نوبت ۲. تب، مالاریا
-
نوبه
فرهنگ فارسی معین
(نُ بِ) [ ع . نوبة ] (اِ.) 1 - نوبت . 2 - تب کردن یک روز در میان یا چند روز در میان .
-
نوبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: نوبَة] no[w]be ۱. (پزشکی) تب کردن یکروزدرمیان یا چندروزدرمیان؛ مالاریا.۲. [قدیمی] نوبت.
-
نوبه
دیکشنری فارسی به عربی
ملاريا
-
واژههای مشابه
-
نوبة
لغتنامه دهخدا
نوبة. [ ب َ ] (ع اِ) رسیدگی کار سترگ و مصیبت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نازلة. مصیبت . (اقرب الموارد). ج ، نُوَب . || زمین سنگلاخ سوخته (؟). (ناظم الاطباء). || بار. پاس . نوبت . (ناظم الاطباء). رجوع به نَوبة و نوبت شود. || گروهی از س...
-
نوبة
لغتنامه دهخدا
نوبة. [ ن َ ب َ ](ع مص ) فرودآمدن کار. (از منتهی الارب ). نازل شدن کار. (از متن اللغة). اصابت کردن امری . (از اقرب الموارد). نَوْب . (متن اللغة) (اقرب الموارد). رجوع به نَوب شود. || (اِ) بار. پاس . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نوبت . (ناظم الاطباء). اس...
-
نوبةً
لغتنامه دهخدا
نوبةً. [ ن َ ب َ تَن ْ ] (ع ق ) به طور نوبت و علی التوالی و پی درپی . (ناظم الاطباء). به نوبت . از روی نوبه . متناوباً.
-
نوبة
دیکشنری عربی به فارسی
کشمکش , تقلا , يک دور مسابقه يا بازي , در خور , مقتضي , شايسته , خوراندن , هجي کردن , املا ء کردن , درست نوشتن , پي بردن به , خواندن , طلسم کردن , دل کسي رابردن , سحر , جادو , طلسم , جذابيت , افسون , حمله ناخوشي , حمله
-
نوبه زدن
لغتنامه دهخدا
نوبه زدن . [ ن َ / نُو ب َ / ب ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) نوبت زدن . رجوع به نوبت زدن شود : زیبد فلک البروج کوست کز نوبه زدن نوان ببینم .خاقانی .
-
نوبه کردن
لغتنامه دهخدا
نوبه کردن . [ ن َ / نُو ب َ / ب ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تب کردن .تب نوبه کردن . در ساعت معین به تب و لرزه افتادن .