کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نوبر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نوبر
/no[w]bar/
معنی
۱. تازه؛ نو.
۲. میوهای که تازه به بازار آورده باشند.
〈 نوبر کردن: (مصدر لازم، مصدر متعدی)
۱. خوردن میوۀ نورسیده.
۲. دست یافتن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. تازهرسیده، نوباوه، نورس
۲. طرفه
دیکشنری
young, new, prime
-
جستوجوی دقیق
-
نوبر
فرهنگ نامها
(تلفظ: no(w)bar) ویژگی میوهای که در آغاز فصل خود به بازار میآید ؛ (به مجاز) تازه و جدید ؛ (در قدیم) تَر و تازه ، شاداب ؛ (در قدیم) تحفه ، نو برانه .
-
نوبر
لغتنامه دهخدا
نوبر. [ ن َ / نُو ب َ ](ص مرکب ، اِ مرکب ) نوبرآمده . (جهانگیری ) (از برهان قاطع). نورس . (انجمن آرا).هر گیاه و نبات پیش رس که نو برآمده باشد. (ناظم الاطباء). گیاه و درخت نورس که تازه دمیده و بالیده باشد. تازه سال . نودمیده . نوشکفته . نوبالیده : به ...
-
نوبر
لغتنامه دهخدا
نوبر. [ ن َ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آختاچی بوکان از بخش بوکان شهرستان مهاباد، در 19 هزارگزی مغرب بوکان در جلگه ٔ معتدل هوائی واقع است و 422 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ، محصولش غلات و توتون و حبوبات ، شغل اهالیش زراعت و گله داری و جاجیم بافی است...
-
نوبر
واژگان مترادف و متضاد
۱. تازهرسیده، نوباوه، نورس ۲. طرفه
-
نوبر
فرهنگ فارسی معین
(نُ بَ) (اِمر.) 1 - میوة نورس . 2 - هرچیز که تازه پدید آمده .
-
نوبر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) no[w]bar ۱. تازه؛ نو.۲. میوهای که تازه به بازار آورده باشند.〈 نوبر کردن: (مصدر لازم، مصدر متعدی)۱. خوردن میوۀ نورسیده.۲. دست یافتن.
-
واژههای مشابه
-
نُوْبُرْ
لهجه و گویش گنابادی
nouwbor در گویش گنابادی یعنی جوی آبی که روپوش دارد ، ورودی آب به باغ ها ، تونل
-
نوبر ،نوبرانه ،نوبر بهار
لهجه و گویش تهرانی
میوه اول فصل
-
نوبر کردن
لغتنامه دهخدا
نوبر کردن . [ ن َ / نُو ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) میوه ٔ تازه اول بار در آن فصل خوردن یا چیدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). چشیدن ثمر یا بُقول تازه و نو. (آنندراج ). خوردن میوه ٔ تازه به بازارآمده . (فرهنگ فارسی معین ). بار اول در سال حاضر، خوردن ْ میوه...
-
نوبر کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) (مص م .) میوة نو رسیده خوردن .
-
واژههای همآوا
-
نُوْبُرْ
لهجه و گویش گنابادی
nouwbor در گویش گنابادی یعنی جوی آبی که روپوش دارد ، ورودی آب به باغ ها ، تونل
-
جستوجو در متن
-
firstling
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اولیلی، نوبر