کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نوبت زنی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
نوبت بازی
دیکشنری فارسی به عربی
منحة
-
نوبت دار
دیکشنری فارسی به عربی
متقطع
-
نوبت بازی
واژهنامه آزاد
داو.
-
نوبت نگاه داشتن
لغتنامه دهخدا
نوبت نگاه داشتن . [ ن َ / نُو ب َ ن ِ ت َ ] (مص مرکب ) حفظالغیب کردن . و نیز رجوع به نوبت داشتن شود : شرایط یگانگی را به جای آرم و نوبت نیکو نگاه دارم وی را در مجلس عالی خداوند پدر. (تاریخ بیهقی ص 132).
-
departure sequencing program, DSP, departure sequencing, departure spacing program
برنامۀ نوبتدهی خروج
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] برنامهای برای کمک به ترتیب خروج هواپیماها از یک فرودگاه
-
arrival sequencing program, ASP 1
برنامۀ نوبتدهی ورود
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] برنامهای برای کمک به ترتیب ورود هواپیماها به یک فرودگاه
-
serpentine vote
رأی بهنوبت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] نوعی رأی با قیام و قعود که در آن هر ردیف از نمایندگان به نوبت با برخاستن یا برنخاستن نظر موافق یا مخالف خود را اعلام میکنند
-
پنج نوبت زدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. زَ دَ) [ فا - ع . ] (مص ل .) اظهار جاه و سلطنت کردن .
-
loading in turn
بارگیری بهنوبت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] بارگیری برحسب تقدم پهلوگیری
-
نوبت حرف زدن
دیکشنری فارسی به عربی
قل
-
آسیاب و نوبت
لهجه و گویش تهرانی
رعایت نوبت
-
کشیک و نوبت
فرهنگ گنجواژه
نگهبانی.
-
جستوجو در متن
-
multigravida
چندمبار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سلامت] زنی که برای نوبت دوم یا بیشتر باردار شده است
-
primigravida, gravida I
اولبار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سلامت] زنی که برای نوبت اول باردار شده است
-
موظوبة
لغتنامه دهخدا
موظوبة. [ م َ ب َ ] (ع ص ) موظوب . مؤنث موظوب : امراءة موظوبة؛ زنی که بر مال وی حوادث روزگار نوبت به نوبت رسیده باشد. (ناظم الاطباء). || زمینی که ستور آن را پی درپی چرا کنند و گیاهی در آن باقی نگذارند. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ).