کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نوبتی وار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
پی
لغتنامه دهخدا
پی . [ پ َ / پ ِ ی ِ ] (حرف اضافه ) برای ِ. بهرِ. ل ِ. جهت ِ. علت ِ. واسطه ٔ. سبب ِ : من امروز نز بهر جنگ آمدم پی پوزش نام و ننگ آمدم . فردوسی .سپه را بکردار پروردگاربهر جای بردم پی کارزار. فردوسی .آتش بر دیگ پی کار تست آب به بیگار تو در آسیاست . ناص...
-
گه
لغتنامه دهخدا
گه . [ گ َه ْ ] (اِ) مخفف گاه . بوته ٔ زرگران که در آن طلا و نقره گدازند. (برهان قاطع) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ شعوری ). کوره . کوره ٔ حدادی : شوسه ٔ سیم نکوتر بر تو یا گه سیم ؟شاخ بادام بآیین تر، یا شاخ چنار؟ فرخی .دشت ماننده ...
-
نه
لغتنامه دهخدا
نه . [ ن ُه ْ ] (عدد، ص ، اِ) یکی از اعداد فرد که بلافاصله پس از هشت می آید، یعنی هشت بعلاوه ٔ یک . و به عربی تسعه گویند. (ناظم الاطباء) عدد اصلی بین هشت و ده . نماینده ٔ آن در ارقام هندسی 9 است و در حساب جمل حرف ط است . || کنایه از نه فلک و افلاک تس...
-
طاوس سمنانی
لغتنامه دهخدا
طاوس سمنانی . [ وو س ِ س ِ ] (اِخ ) خواجه قطب الدین طاوس سمنانی . بنا بروایت مؤلف دستورالوزراء، در دارالوزاره ٔ سمنان ، دو قبیله از سایر متوطنان آن ممتاز بعلوّ دودمان میباشند، یکی بهرامی که نسب آنان به بهرام گور می پیوندد، دیگری بالیجه که همواره مور...
-
اتسز
لغتنامه دهخدا
اتسز. [ اَ س ِ ] (اِخ ) قطب الدین . رجوع به اتسز خوارزمشاه شود. مؤلف حبیب السیر آرد: اتسزبن قطب الدین محمد. ملک اتسز پادشاهی بود فاضل و خوش طبع و بوفور علم و دانش سرآمد افاضل سلاطین بوده و چون او نیز مانند پدر و بلکه بیشتر در ذمه ٔ سلطان سنجر حقوق خ...
-
میانه
لغتنامه دهخدا
میانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ، ق ) وسط. (ترجمان القرآن جرجانی ). به معنی وسط و میان است . (انجمن آرا) (آنندراج ). جعشم . (منتهی الارب ). بین . میان . وسط هرچیز. میان چیزی . قسمت وسطی آن چیز. (از یادداشت مؤلف ). وسط (در مکان ). وسط جایی .میان . آن قسمت ا...
-
گاه
لغتنامه دهخدا
گاه . (اِ) سریر. تخت آراسته ٔ پادشاهان را. (صحاح الفرس ). تخت پادشاهان . (جهانگیری ) کرسی . (مهذب الاسماء). اورنگ . صندلی . عرش : بهرام آنگهی که بخشم افتی بر گاه اورمزد درافشانی . دقیقی .ز گنجه چون بسعادت نهاد روی براه فلک سپرد بدو گنج و ملک و افسر و...
-
یا
لغتنامه دهخدا
یا. (حرف ربط) حرف ربط است . صاحب غیاث اللغات و آنندراج آرند: در فارسی از حروف عاطفه است و افاده ٔ معنی تردید کند و از شأن اوست که بر معطوف علیه و معطوف هر دو آید در این صورت مدخول یکی منفی و مدخول دیگری مثبت باشد مثلاًیا مردی یا نامردی . یا مرد باش ...
-
غز
لغتنامه دهخدا
غز. [ غ ُ ] (اِخ ) صنفی از ترکان غارتگر بوده اند که در زمان سلطان سنجر قوت گرفتند و خراسان را به تصرف آوردند و سلطان سنجر را گرفته در قفس کردند. (برهان قاطع). غُزّ گروهی از ترکان است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جنسی است از ترکان . (مهذب الاسماء). کل...
-
بار
لغتنامه دهخدا
بار. (اِ) پشته ٔ قماش و خروار و آنچه بر پشت توان برداشت . (برهان ). پشتواره است و آن پشته ها باشد کوچک از هیزم و علف و غیره که بر پشت بندند. کاره . (برهان : کاره ).حمل و بسته و هر چیز که برای حمل کردن فراهم کنند. (ناظم الاطباء). چیزی که بر سر و پشت و...
-
بلند
لغتنامه دهخدا
بلند. [ ب ُ ل َ ] (ص ، ق ) مقابل پست . (از برهان ). مرتفع و عالی و سرافراز. (ناظم الاطباء). کشیده . افراشته . برافراشته . مرتفع، در مقابل کوتاه و پست . (فرهنگ فارسی معین ). اشرف . أعلی . أعیط. افراخته . باذخ . أکوم . باسق . تِلو. جاهض . رفیع. رفیع...