کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نوا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
نوا
دیکشنری فارسی به عربی
نغمة
-
نوا
لهجه و گویش بختیاری
nuâ جلو، پیش nuâ nuâ raft>:جلوجلو رفت؛ čâiyne bel nuâ xot:چاى را پیش خودت بگذار> .
-
نوا
واژهنامه آزاد
(Nova) ادا - تقلید صدا
-
واژههای مشابه
-
نوا نوا
لهجه و گویش بختیاری
nuâ nuâ پیشاپیش، جلوجلو.
-
نوا، بی نوا، نوا رسیدن
لهجه و گویش تهرانی
نصیب، بهره
-
نوا زدن
لغتنامه دهخدا
نوا زدن . [ ن َ زَ دَ ] (مص مرکب ) نغمه سرائی کردن . تغنی کردن . آهنگ نواختن . نوازندگی کردن : تا چون هزاردستان بر گل نوا زندقمری چو عاشقان به خروش آید از چنار. فرخی .چو بلبل شد و بر گل روی دوست نوا می زند وقت شام و سحر. مسعودسعد.ساقی بیار جامی کز زه...
-
هم نوا
لغتنامه دهخدا
هم نوا. [ هََ ن َ ] (ص مرکب ) هم آواز. هم صدا : یاد ایامی که با هم آشنا بودیم ماهم خیال و هم صفیر و هم نوا بودیم ما.صائب .
-
drone, bourdon2, pedal point2
زمینهنوا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] نغمهای ممتد که در قطعۀ موسیقی معمولاً بمتر از ملودی شنیده میشود
-
overture
پیشنوا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] قطعهای سازی که بهعنوان مقدمه برای اپرا و باله و سایر آثار دراماتیک یا بهعنوان یک قطعۀ مستقل اجرا شود
-
بی نوا
فرهنگ فارسی معین
(نَ) (ص مر.) 1 - بی چیز، تهی دست . 2 - بی چاره ، بی سامان . 3 - ناتوان ، درمانده .
-
نوا کردن
فرهنگ فارسی معین
(نَ. کَ دَ) (مص ل .) دستگیری کردن ، کمک کردن .
-
قلعه نوا
لغتنامه دهخدا
قلعه نوا. [ ق َ ع َ ن َ ] (اِخ ) دهی است از بخش دهدز شهرستان اهواز، واقع در 17 هزارگزی جنوب باختری دهدز، کنار راه مالرو راه ری به سروت . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل است . سکنه ٔ آن 84 تن است . آب آن از چشمه و قنات و محصول آن غلات ، صیف...
-
باد نوا
لغتنامه دهخدا
باد نوا. [ دِ ن َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صوت و نفس و خوانندگی و گویندگی را گویند. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). صوت و خوانندگی و گویندگی . (ناظم الاطباء) (هفت قلزم ). ساز و نغمه و نقاره . (فرهنگ ضیاء). صوت و صدا.(فرهنگ دساتیر از آنندراج ). رجو...
-
پیاله نوا
لغتنامه دهخدا
پیاله نوا. [ ل َ / ل ِ ن َ ] (اِ مرکب ) اکل و شرب . (آنندراج ).
-
بی نوا
لغتنامه دهخدا
بی نوا. [ ن َ ] (ص مرکب ) (از: بی + نوا) بی سامان . (آنندراج ). بی سر و سامان . بی سرانجام . (ناظم الاطباء) : بجای دگر خانه جویی سزاست که ایدر همه کارها بی نواست . فردوسی .اگر بنده رنجانیش نارواست چو حق رنجه شد کار بس بی نواست . فردوسی .کار عمادالدین...