کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نواهی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نواهی
/navāhi/
معنی
= ناهیه
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نواهی
لغتنامه دهخدا
نواهی . [ ن َ ] (ع اِ) ج ِ نهی است ، یعنی آنچه که در شرع ممنوع باشد. (غیاث اللغات ). هر چیزی که شارع از آن نهی فرموده باشد. (ناظم الاطباء). محرمات . مناهی . امور ممنوعة. مقابل اوامر : امتثال اوامر و نواهی الهی ... (سندبادنامه ص 4). شکر و سپاس مر موجد...
-
نواهی
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ ع . ] (ص . اِ.) جِ ناهیه .
-
نواهی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ ناهیَة] [قدیمی] navāhi = ناهیه
-
واژههای همآوا
-
نواحی
لغتنامه دهخدا
نواحی . [ ن َ ] (ع اِ) ناحیت ها. مناطق . ج ِ ناحیة. رجوع به ناحیة و ناحیت شود : و هر ناحیتی از این نواحی مقسوم است به اعمال و اندر هر عملی شهرهاست بسیار. (حدود الالعالم ).چگونه گیرد پنجاه قلعه ٔ معروف یکی سفر که کند در نواحی لوهر. عنصری .صواب آن می ن...
-
نواحی
واژگان مترادف و متضاد
اطراف، اکناف، حدود، حوزه، خطه، کرانهها
-
نواحی
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ ع . ] (اِ.) جِ ناحیه . 1 - کناره ها، کرانه ها. 2 - اطراف شهر و ده . 3 - حدود یک خط ، حوزه .
-
نواحی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِِ ناحیَة] navahi = ناحیه
-
جستوجو در متن
-
ناهیه
فرهنگ فارسی معین
(یَ) [ ع . ناهیة ] (اِفا.) مؤنث ناهی . ج . نواهی .
-
حکم
واژگان مترادف و متضاد
۱. امر، توقیع، دستور، ۲. رای، فتوا، قضاوت، داوری، فرمان ۳. فرمایش، فرموده، منشور ≠ نواهی ۴. مشیت، تقدیر، قضا ۵. نظر ۶. ابلاغنامه ۷. اجازه، جواز
-
تجلیه
فرهنگ فارسی معین
(تَ یَ یا یِ) [ ع . تجلیة ] (مص م .) 1 - روشن کردن ، پیدا کردن ، زدودن . 2 - تهذیب ظاهر است به سبب استعمال نوامیس و احکام الهی و امتثال اوامر و نواهی خداوند.
-
قشری
لغتنامه دهخدا
قشری . [ ق ِ ] (ص نسبی ) نسبت است به قشر. || آنکه تنها به ظواهر قرآن و حدیث و اوامر و نواهی گوش دارد و تأویل و قیاس و امثال آن را در امر دین روا ندارد. و از کلمه ٔ ظاهری گاه همین معنی اراده کنند. رجوع به قِشر شود.
-
حرمت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: حرمة] hormat ۱. احترام؛ عزّت.۲. حرام بودن.۳. [قدیمی] احترام و فروتنی در برابر اوامر و نواهی الهی.۴. [قدیمی] انجام دادن امور حرام.〈حرمت داشتن: (مصدر متعدی) احترام داشتن؛ ارجمند داشتن.
-
شاتاتپ
لغتنامه دهخدا
شاتاتپ . [ ت َ پ َ ] (اِخ ) یکی از بیست نفر برهمن که بید کتاب آسمانی هندیان را ایشان تلاوت می کردند و آن کتابی است متضمن اوامر و نواهی و ترغیب و ترهیب وتعیین ثواب و عقاب . معنی آن ، علم به امر غیر معلوم است و براهمه آن را بی آنکه تفسیرش را بدانند میخ...