کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نوازش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نوازش
/navāzeš/
معنی
دلجویی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
تفقد، دلجویی، شفقت، مرحمت، ملاطفت، مهربانی، نواخت
فعل
بن گذشته: نوازش داد
بن حال: نوازش ده
دیکشنری
brush, caress, pity
-
جستوجوی دقیق
-
نوازش
فرهنگ نامها
(تلفظ: navāzeš) (اسم مصدر از نوازیدن) ، از روی مهربانی دست بر سر و روی کسی کشیدن ؛ به آرامی و پیاپی لمس کردن ، مهربانی ، لطف ؛ (در قدیم) تسلی و دلجویی ، بخشش و عطا ، ترنم و تغنی؛ عمل نواختن آلات موسیقی .
-
نوازش
لغتنامه دهخدا
نوازش . [ ن َ زِ ] (اِخ ) میرزا نوازش حسین خان لکهنوئی ، فرزند میرزا حسین علی خان ،متخلص به نوازش . از پارسی گویان هند است . او راست :به شب وصل شکوه ها چه کنم شب کوتاه و قصه بسیار است اثر نسخه ٔ بتم بنگرلرزه بر عضو عضو عطار است .(از صبح گلشن ص 556).
-
نوازش
لغتنامه دهخدا
نوازش . [ ن َ زِ ] (اِمص ) حاصل مصدر از نواختن . (از آنندراج ). دست بر سر و روی کسی کشیدن به علامت مهربانی و شفقت . (یادداشت مؤلف ) : جهان مار بدخوست منوازش ازبن ازیرا نسازَدْش هرگز نوازش . ناصرخسرو. || مهربانی . مرحمت . شفقت . (ناظم الاطباء). مکرمت...
-
نوازش
واژگان مترادف و متضاد
تفقد، دلجویی، شفقت، مرحمت، ملاطفت، مهربانی، نواخت
-
نوازش
فرهنگ فارسی معین
(نَ زِ) (اِمص .) 1 - مهربانی ، شفقت . 2 - نواختن آلت موسیقی .
-
نوازش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) navāzeš دلجویی.
-
نوازش
دیکشنری فارسی به عربی
تملق , مداعبة
-
نوازش
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: navâzeš طاری: navâzeš طامه ای: navâzeš طرقی: navâzeš کشه ای: navâzeš نطنزی: navâzeš
-
واژههای مشابه
-
نوازش کردن
لغتنامه دهخدا
نوازش کردن . [ ن َ زِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) از روی مهربانی دست به سر کسی کشیدن . توسعاً، مهربانی کردن . (یادداشت مؤلف ). نواختن . تفقد کردن . مورد لطف و مرحمت قرار دادن . و نیز رجوع به نواختن و نواخت کردن شود : بدانسان که شاهان نوازش کنندبدان بندگان ن...
-
نوازش پذیر
لغتنامه دهخدا
نوازش پذیر. [ ن َ زِ پ َ ] (نف مرکب ) پذیرنده ٔ مهربانی و عنایت و محبت . کنایه از زیردست و رعیت و کسی که در پناه تفقد و سرپرستی دیگری قرار دارد. که مورد نواخت و ملاطفت و مهربانی است : چو گشتند از او آن اسیران اوبه شفقت نوازش پذیران او.نظامی .
-
نوازش فروش
لغتنامه دهخدا
نوازش فروش . [ ن َ زِ ف ُ ] (نف مرکب ) مهربانی کننده . لطف کننده . نوازشگر : بحمداللَّه این شاه بسیارهوش که نازش خر است و نوازش فروش .نظامی .
-
نوازش کنان
لغتنامه دهخدا
نوازش کنان . [ ن َ زِ ک ُ ] (ق مرکب ) به مهربانی . به لطف . در حال نوازش کردن و نواختن : نوازش کنانش ملک پیش خواندملک وار بر کرسی زر نشاند.نظامی .
-
نوازش نامه
لغتنامه دهخدا
نوازش نامه . [ ن َ زِ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) نامه ای که از روی شفقت و مهربانی نوشته شده باشد، و نامه ای که موجب تسلی و دلاسایی گردد. (ناظم الاطباء).
-
afterplay
پسنوازش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سلامت] رفتارهای صمیمانهای که بعد از نزدیکی جنسی بروز پیدا میکند