کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نوازان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نوازان
لغتنامه دهخدا
نوازان . [ ن َ ] (نف ، ق ) نوازش کنان . (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). دلجوئی کنان . (ناظم الاطباء). در حال نواخت و نوازش کردن . || ساززنان . آوازخوانان . سرودگویان . (ناظم الاطباء). در حال نواختن ساز و آلات طرب : نوازان نوازنده در چنگ چنگ ز...
-
واژههای مشابه
-
marching band
رزمنوازان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] نوازندگانی که در هنگام نواختن گامآهنگ، خود در رژه مشارکت دارند
-
چنگ نوازان
لغتنامه دهخدا
چنگ نوازان . [ چ َ ن َ ] (ق مرکب ) در حال نواختن چنگ . ساززنان : چنگ نوازان به هوا سر کشیدچنگ نوازنده نوا برکشید.امیرخسرو (از آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
funeral march
سوگآهنگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] قطعۀ موسیقی حزنانگیزی که رزمنوازان در مراسمی مانند خاکسپاری مینوازند
-
چنگ زنان
لغتنامه دهخدا
چنگ زنان . [ چ َ زَ ] (ق مرکب ) در حال چنگ زدن . درحال نواختن چنگ . چنگ نوازان . رجوع به چنگ زدن شود.
-
دست قلم
لغتنامه دهخدا
دست قلم . [ دَ ت ِ ق َ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دست کاتب . نویسنده : اگرچه چنگ نوازان لطیف دست بوندفدای دست قلم باد دست چنگ نواز.رودکی .
-
چنگ نواز
لغتنامه دهخدا
چنگ نواز. [ چ َ ن َ ] (نف مرکب ) چنگی . چنگ زن . (آنندراج ) : اگرچه چنگ نوازان لطیف دست بوندفدای دست قلم باد دست چنگ نواز.رودکی .
-
چنگ نوازنده
لغتنامه دهخدا
چنگ نوازنده . [ چ َ ن َ زَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) ساززن . چنگزن : چنگ نوازان به هوا سر کشیدچنگ نوازنده نوا برکشید. امیرخسرو (از آنندراج ).رجوع به چنگی و چنگ زن شود.
-
سغدی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به سُغد، ناحیهای در ماوراءالنهر) ‹سغدیانه› [قدیمی] soqdi ۱. مربوط به سُغد.۲. از مردم سُغد.۳. (اسم) زبانی از شاخۀ زبانهای هندوایرانی که اکنون تقریباً از میان رفته است: ◻︎ بریشمنوازان سغدیسرود / به گردون برآورده آواز رود (نظامی۵: ۹...
-
دستان نواز
لغتنامه دهخدا
دستان نواز. [ دَ ن َ ] (نف مرکب ) دستان نوازنده .نوازنده ٔ دستان . نوازنده ٔ آهنگ موسیقی : همی آمد از بیشه هرسو فرازنه گوینده پیدا نه دستان نواز. اسدی .شدآگه که دانای دستان نوازبه دستان بر او داشت پوشیده راز. نظامی .ز چنگ ابریشم دستان نوازان دریده پر...
-
بریشم نواز
لغتنامه دهخدا
بریشم نواز. [ ب َ ش َ ن َ ] (نف مرکب ) بریشم نوازنده . بریشم زن . ساززن . چنگی .پردازنده ٔ ساز رشته دار. (ناظم الاطباء) : یکی سرو سیمین پرورده نازبرش مشک و شاخش بریشم نواز. اسدی .مگر زآن نوای بریشم نوازبریشم کشم روم را در طراز. نظامی .بریشم نوازان سغ...
-
جان نواز
لغتنامه دهخدا
جان نواز. [ جان ْ ن َ ] (نف مرکب ) نوازنده ٔ جان . آرامش دهنده ٔ جان : دفلی است دشمن من و من شهد جان نوازچون شهد طعم حنظل و خوره کجا بود؟ دقیقی .مرهمش جان نواز تنگدلان آهنش بند پای سنگدلان . نظامی .بدان تا لهو نازش را ببینم جمال جان نوازش را ببینم . ...
-
عشقباز
لغتنامه دهخدا
عشقباز. [ ع ِ ] (نف مرکب ) عشق بازنده . آنکه عشقبازی کند. عاشق پیشه . (فرهنگ فارسی معین ). مرد شهوت پرست و عاشق و زن دوست . (ناظم الاطباء) : عشقبازان که به دست آرند آن حلقه ٔ زلف دست در سلسله ٔ مسجداقصی بینند. خاقانی .شهری بفتنه شد که فلانی ازآن ِ ما...