کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نوادر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نوادر
/navāder/
معنی
= نادره
〈 نوادر کلام: کلمات نغز و فصیح.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نوادر
لغتنامه دهخدا
نوادر. [ ن َ دِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ نادرة. (اقرب الموارد) (المنجد). و جمع نادر است . (منتهی الارب ). و در فارسی گاه آن را به نوادرها جمع بسته اند. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به نادر و نادرة و نادره شود : ونوادر و عجایب بود که وی را افتاده در روزگار پدرش ...
-
نوادر
فرهنگ فارسی معین
(نَ دِ) [ ع . ] (اِ.) جِ نادره ؛ چیزهای کمیاب و نادر.
-
نوادر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ نادِرَة] navāder = نادره〈 نوادر کلام: کلمات نغز و فصیح.
-
جستوجو در متن
-
طرایف، طرائف
واژگان مترادف و متضاد
۱. طرفه، نوادر، شگفتیها ۲. تازهها، بدایع
-
بانه
لغتنامه دهخدا
بانه . [ ن َ ] (اِخ ) (عمروبن بانه ) مغنی است مشهور به نوادر و غرائب . (از آنندراج ).
-
ابن یعقوب
لغتنامه دهخدا
ابن یعقوب . [ اِ ن ُ ی َ ] (اِخ ) یکی از مغفلین و به نام او کتابی تألیف شده موسوم به نوادر ابن یعقوب . (ابن الندیم ).
-
دهمج بصری
لغتنامه دهخدا
دهمج بصری . [ دَ م َ ج ِ ب َ ](اِخ ) از اوست : کتاب نوادر. (الفهرست ابن الندیم ).
-
قرضی
لغتنامه دهخدا
قرضی ٔ. [ق ِ ض ِءْ ] (ع اِ) درختی است از نوادر اشجار دشتی ، شکوفه اش زردتر از گل اسپرک است . (از اقرب الموارد).
-
مبروز
لغتنامه دهخدا
مبروز. [ م َ ] (ع ص ) نامه ٔ بازگشاده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نامه ٔبازگشاده و این از نوادر است . (از اقرب الموارد).
-
ملحی
لغتنامه دهخدا
ملحی . [ م ُ ل َحی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب است به مُلَح که نوادر و ظرایف باشد. (از الانساب سمعانی ).
-
ابوعبید
لغتنامه دهخدا
ابوعبید. [ اَ ع ُ ب َ ] (اِخ ) حزمی . یکی از مغفلین معروف و کتابی در نوادر او کرده اند. (ابن الندیم ).
-
ابوعمر
لغتنامه دهخدا
ابوعمر. [ اَ ع ُ م َ ] (اِخ ) الاعرج . از بطالین مشهور و از نوادر او کتابی کرده اند. (ابن الندیم ).
-
ابوقماش
لغتنامه دهخدا
ابوقماش . [ اَ ق ُ ] (اِخ ) نام کتابی در احکام نجوم . || نام کتابی در نوادر ادب ، از مبارک بن احمدبن المستوفی الاربلی .
-
ابومسلم
لغتنامه دهخدا
ابومسلم . [ اَ م ُل ] (اِخ ) العاصی . یکی از فصحای عرب و ابوعمرو الشیبانی در نوادر خویش از او روایت کند. (ابن الندیم ).