کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نواختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نواختن
/navāxtan/
معنی
۱. نوازیدن؛ نوازش کردن.
۲. ساز زدن.
۳. [قدیمی] دلجویی کردن.
۴. [قدیمی] بر زمین زدن چیزی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. دلجویی کردن، ملاطفت کردن، موردتفقدقراردادن، نوازش کردن
۲. بهنوادرآوردن، ساززدن
۳. زدن
فعل
بن گذشته: نواخت
بن حال: نواز
دیکشنری
pick, play, tap, twang
-
جستوجوی دقیق
-
نواختن
لغتنامه دهخدا
نواختن . [ ن َ ت َ ] (مص ) نوازش نمودن . (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج ). شفقت نمودن . ملاطفت کردن . مهربانی کردن . (ناظم الاطباء). تفقدکردن . (فرهنگ فارسی معین ) : مهلب بن ابی صفره چون از حرب ازارقه بپرداخت به نزدیک حجاج آمد و حجاج او را بنواخت ...
-
نواختن
واژگان مترادف و متضاد
۱. دلجویی کردن، ملاطفت کردن، موردتفقدقراردادن، نوازش کردن ۲. بهنوادرآوردن، ساززدن ۳. زدن
-
نواختن
فرهنگ فارسی معین
(نَ تَ)(مص م .) 1 - نوازش کردن ، دلجویی کردن . 2 - ساز زدن . 3 - زدن ، کتک زدن .
-
نواختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) navāxtan ۱. نوازیدن؛ نوازش کردن.۲. ساز زدن.۳. [قدیمی] دلجویی کردن.۴. [قدیمی] بر زمین زدن چیزی.
-
نواختن
دیکشنری فارسی به عربی
صوت , نفذ
-
واژههای مشابه
-
کوس نواختن
لغتنامه دهخدا
کوس نواختن . [ن َ ت َ ] (مص مرکب ) کوس فروکوفتن . (فرهنگ فارسی معین ) کوس زدن . و رجوع به کوس فروکوفتن و کوس زدن شود.
-
نوبت نواختن
لغتنامه دهخدا
نوبت نواختن . [ ن َ / نُو ب َ ن َ ت َ ] (مص مرکب ) رجوع به نوبت زدن شود.
-
جان نواختن
لغتنامه دهخدا
جان نواختن . [ جان ْ ن َ ت َ ] (مص مرکب )جان را نوازش کردن . استمالت کردن روان : کاش کان پیشه کار من بودی تا مگر کار من بیاسودی کردمی عیش و لهو ساختمی بمی و رود جان نواختمی .نظامی .
-
دهل نواختن
لغتنامه دهخدا
دهل نواختن . [ دُ هَُ ن َ ت َ ] (مص مرکب ) دهل زدن . (یادداشت مؤلف ). تطویل . (منتهی الارب ). رجوع به دهل زدن و دهل نواز شود.
-
راه نواختن
لغتنامه دهخدا
راه نواختن . [ ن َ ت َ ] (مص مرکب ) نواختن تار و آلات موسیقی . زدن نغمه و نوا. آهنگ زدن . نواختن آهنگ . نواختن نغمه ٔ موسیقی : ملک دل داده تا مطرب چه سازدکدامین راه و دستان را نوازد. نظامی .و رجوع به راه درمعنی موسیقی و سرود و آواز شود.
-
رباب نواختن
لغتنامه دهخدا
رباب نواختن . [ رَ ن َ ت َ ] (مص مرکب ) زدن ساز رباب . نواختن رباب که سازی است معروف : برسم رفته چو رامشگران و خوش دستان یکی بساخت کمانچه یکی نواخت رباب .مسعودسعد.
-
ساز نواختن
لغتنامه دهخدا
ساز نواختن . [ ن َ ت َ ] (مص مرکب ) ساز زدن . زدن و نواختن یکی از آلات موسیقی : سعادت به من روی بنمود بازنوازنده ٔ ساز بنواخت ساز.نظامی .
-
چنگ نواختن
لغتنامه دهخدا
چنگ نواختن . [ چ َ ن َ ت َ ] (مص مرکب ) چنگ زدن و نواختن چنگ : رودکی چنگ برگرفت و نواخت باده انداز کو سرود انداخت .رودکی .
-
جاز نواختن
دیکشنری فارسی به عربی
جاز