کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نوا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نوا
/navā/
معنی
۱. اسباب معاش؛ خوراک و توشه.
۲. گروگان: ◻︎ به نوا نیست هیچ کار مرا / تا دلم نزد زلف او به «نوا»ست (خفاف: شاعران بیدیوان: ۲۹۵).
۳. سروسامان.
۴. هدیهای که به نزد شاه میفرستادند.
۵. (اسم مصدر) [مجاز] رونق؛ نیکویی حال.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. آوا، آواز، آهنگ، آهنگ، ترنم، دستان، دستگاه، سرود، لحن، مقام، ملودی، موسیقی، نغمه
۲. ثروت، دارایی، مال، هستی
۳. آذوقه، برگ، توشه، خوراک، گذران، معیشت
۴. نواده، نوه
۵. رهن، گروگان، گرو
۶. اسباب، سوروسات
دیکشنری
air, tone, tune
-
جستوجوی دقیق
-
نوا
فرهنگ نامها
(تلفظ: navā) صدای موسیقیایی، نغمه؛ (در موسیقی ایرانی) یکی از دستگاههای هفتگانهی موسیقی سنتی ایران؛ آوازِ پرندگان خوش صدا ، مانند بلبل ؛ (در قدیم) (در موسیقی ایرانی) آواز ، از الحان قدیمی، پرده ، مقام ؛ سامان و ترتیب و نظم ؛ (در قدیم) (به مجاز) نفع ...
-
نوا
لغتنامه دهخدا
نوا. [ ن َ ] (اِ) وسایل زندگی . آنچه زندگی رادرخور است . (سعید نفیسی ، تعلیقات تاریخ بیهقی ، از حاشیه ٔ برهان چ معین ). روزی . قوت . (جهانگیری ) (انجمن آرا) (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آنچه برای حیات باید، از خورش و پوشش و آلات و جز آن . ...
-
نوا
لغتنامه دهخدا
نوا. [ ن َ ] (اِخ ) احمد (سید...)، فرزند مولوی دلیل اﷲ دهلوی بدایونی ، ملقب به ظهوراﷲخان و متخلص به نوا. از پارسی گویان قرن سیزدهم هندوستان است ، به سال 1229 هَ . ق . سفری به ایران کرد و از فتحعلی شاه قاجار لقب «سعدی هند» گرفت ، سپس به هندوستان بازگش...
-
نوا
لغتنامه دهخدا
نوا. [ ن َ ] (اِخ ) حیدرعلی (میرزا...)، فرزند آقا محمدمهدی آسوده ٔ شیرازی ، ملقب به تاج الشعراء و متخلص به نوا. از شاعران قرن سیزدهم هجری است . او راست :پروانه وار سوختنم آرزو بُوَدامشب که آفتاب بود شمع محفلم .در پای او ز شوق دهم جان اگر کنداز راه مه...
-
نوا
لغتنامه دهخدا
نوا. [ ن َ ] (اِخ ) درویش حسین کاشانی ، متخلص به نوا. از شاعران متوسط قرن سیزدهم هجری و از معاصران هدایت مؤلف مجمع الفصحاست . از اوست :هیچ کس را چو در آن منزل عالی ره نیست زین چه حاصل که گروهی دو قدم پیشترند.(از مجمع الفصحاء چ مصفا ج 6 ص 1809) (فرهن...
-
نوا
لغتنامه دهخدا
نوا. [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بالا لاریجان بخش لاریجان شهرستان آمل ، در 9 هزارگزی مشرق رینه ، در منطقه ٔ کوهستانی سردسیری واقع است و 910 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ، محصولش غلات و لبنیات ، شغل مردمش زراعت و گله داری است . (از فرهنگ جغرافیایی ا...
-
نوا
لغتنامه دهخدا
نوا. [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سراجو از بخش مرکزی شهرستان مراغه ، در 3 هزارگزی شمال غربی مراغه و 3 هزارگزی شمال جاده ٔ مراغه به آذرشهر، در جلگه ٔ معتدل هوائی واقع است و 280 تن سکنه دارد. آبش از صوفی چای و قنات ، محصولش نخود و کشمش و بادام و زر...
-
نوا
لغتنامه دهخدا
نوا. [ ن َ ] (اِخ ) قاضی ابوطاهر خواجه صدر، متخلص به نوا. از شاعران قرن سیزدهم هجری است و تذکره ای راجع به مشایخ و اکابر سمرقند تألیف کرده است . رجوع به تذکره ٔ قاری ص 258 و فرهنگ سخنوران ص 616 شود.
-
نوا
لغتنامه دهخدا
نوا. [ ن َ ] (اِخ ) ملا علی ، متخلص به نوا. از شاعران قرن سیزدهم هجری است . رجوع به فرهنگ سخنوران ص 616 شود.
-
نوا
لغتنامه دهخدا
نوا. [ ن َ ] (اِخ ) میرزا آقاجان یزدی ، متخلص به نوا. از شاعران قرن سیزدهم هجری است . رجوع به حدیقة الشعراء نسخه ٔ خطی و فرهنگ سخنوران ص 616 شود.
-
نوا
واژگان مترادف و متضاد
۱. آوا، آواز، آهنگ، آهنگ، ترنم، دستان، دستگاه، سرود، لحن، مقام، ملودی، موسیقی، نغمه ۲. ثروت، دارایی، مال، هستی ۳. آذوقه، برگ، توشه، خوراک، گذران، معیشت ۴. نواده، نوه ۵. رهن، گروگان، گرو ۶. اسباب، سوروسات
-
نوا
واژگان مترادف و متضاد
۱. آواز، آوا ۲. ناله ۳. پرده، مقام ۴. آذوقه، خوراک، غذا
-
نوا
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ په . ] (اِ.) 1 - نغمه ، سرود. 2 - مال ، دارایی . 3 - نام مقامی از دوازده مقام موسیقی . 4 - گرو، گروگان . 5 - رونق .
-
نوا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) navā ۱. اسباب معاش؛ خوراک و توشه.۲. گروگان: ◻︎ به نوا نیست هیچ کار مرا / تا دلم نزد زلف او به «نوا»ست (خفاف: شاعران بیدیوان: ۲۹۵).۳. سروسامان.۴. هدیهای که به نزد شاه میفرستادند.۵. (اسم مصدر) [مجاز] رونق؛ نیکویی حال.
-
نوا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: nivāk] navā ۱. نغمه.۲. (موسیقی) از دستگاههای هفتگانۀ موسیقی ایرانی.۳. (موسیقی) [قدیمی] آواز.۴. (موسیقی) [قدیمی] پرده.۵. (موسیقی) [قدیمی] از الحان قدیم ایرانی.