کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نوآیین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نوآیین
/no[w]'āy(')in/
معنی
۱. نوپدیدآمده؛ نوباوه.
۲. زیبا؛ آراسته؛ بدیع: ◻︎ نوای تو ای خوب ترک نوآیین / درآورد در کار من بینوایی (منوچهری: ۱۵۲).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نوآیین
لغتنامه دهخدا
نوآیین . [ ن َ / نُو آ ] (ص مرکب ) زیبا. آراسته . (جهانگیری ) (رشیدی ) (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). به آئین . (فرهنگ فارسی معین ). نوآئین : نوروز جهان چون بت نوآئین از لاله همه کوه بسته آذین . کسائی .به پیشش بتان نوآئین به پای ...
-
نوآیین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) no[w]'āy(')in ۱. نوپدیدآمده؛ نوباوه.۲. زیبا؛ آراسته؛ بدیع: ◻︎ نوای تو ای خوب ترک نوآیین / درآورد در کار من بینوایی (منوچهری: ۱۵۲).
-
واژههای مشابه
-
نوآیین شدن
لغتنامه دهخدا
نوآیین شدن . [ ن َ / نُو ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تازه و شاداب شدن . آراستگی یافتن : جهانی نوآیین شد از داد اوی گرفتند هر یک همی یاد اوی .فردوسی .
-
نوآیین کردن
لغتنامه دهخدا
نوآیین کردن . [ ن َ / نُو ک َ دَ ] (مص مرکب ) آراستن : مرا بردن به مهد خسروآیین شبستان را به من کردن نوآیین .نظامی .
-
جستوجو در متن
-
نوآئین
لغتنامه دهخدا
نوآئین . [ ن َ / نُو ] (ص مرکب ) رجوع به نوآیین شود.
-
بدع
فرهنگ فارسی معین
(بِ) [ ع . ] (ص .) تازه ، نوآیین . ج . ابداع ، بِدَع .
-
فله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پله› [قدیمی] fa(o)l[l]e = آغوز: ◻︎ نوآیینمطربان داریم و بربطهای گوینده / مساعدساقیان داریم و ساعدهای چون فلّه (منوچهری: ۲۱۳).
-
بدیعه
فرهنگ نامها
(تلفظ: badiee) (عربی) (مؤنث بدیع) نوآیین ، تازه ، جدید ؛ زیبا ؛ جالب ، شگفت انگیز ، نادر .
-
نواگر شدن
لغتنامه دهخدا
نواگر شدن . [ ن َ گ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) نغمه سرائی کردن . نوازندگی کردن : نواگر شدند آن پریچهرگان نوآیین بود مهر در مهرگان .نظامی .
-
ستازن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹سهتازن، سهتارزن› [قدیمی] setāzan کسیکه سهتار مینوازد؛ سهتارنواز: ◻︎ ستازن برآورده بانگ سرود / سرودی نوآیینتر از صد درود (نظامی۵: ۸۹۴).
-
تاج خواه
لغتنامه دهخدا
تاج خواه . [ خوَا / خا ] (نف مرکب ) پادشاه . (آنندراج ). افسرخواه . دوستدار و خواهنده ٔ تاج . تاج پرست : روا رو برآمد که بگشای راه که آمد نوآیین گو تاج خواه . فردوسی .رجوع به تاج پرست شود.
-
خشت پسین
لغتنامه دهخدا
خشت پسین . [ خ ِ ت ِ پ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خشت آخری بنا. آخرین خشت ساختمان : آنچه بدو خانه نوآیین بودخشت پسین آب نخستین بود.نظامی .
-
ستازن
لغتنامه دهخدا
ستازن . [ س ِ زَ ] (نف مرکب ) سِتار نواز، چه لفظ ستا مخفف سِتار است . (آنندراج ). سِتارنواز. (غیاث ). نوازنده ٔ سه تار : ستازن برآورده بانگ سرودسرودی نوآیین تر از صد درود. نظامی .|| (اِ) سیخ کباب که سه شاخه باشد. (آنندراج ) (غیاث ).