کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نه بر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
نه سیزده
لغتنامه دهخدا
نه سیزده . [ ن ُه ْ دَه ْ ] (اِ مرکب ) نوعی از قمار که به هندی آن را نوتیری گویند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
-
نه کشیدن
لغتنامه دهخدا
نه کشیدن . [ ن ُه ْ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) خطبطلان کشیدن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به خط نه شود.
-
نه ارزانی
لغتنامه دهخدا
نه ارزانی . [ ن َ اَ ] (ص مرکب ) توانگر.دارا. مقابل ارزانی . قوی حال . غیرمستحق : به ارزانیان و نه ارزانیان درم چون ببخشی ندارد زیان .ابوشکور.
-
نه برجای
لغتنامه دهخدا
نه برجای . [ ن َ ب َ ] (ص مرکب ) نابرجای . (فرهنگ خطی ). نابجا. بی جا : نه برجای هر کار ناسازواربود چون پلی ز آن سوی جویبار.اسدی .
-
نه بهر
لغتنامه دهخدا
نه بهر. [ن ُه ْ ب َ ] (اِ مرکب ) نه یک بروج در علم احکام نجوم ، و به هندی آن را نوبهر گویند. (یادداشت مؤلف از مفاتیح العلوم ). در اصطلاح احکامیان تقسیم هر برج است به نه قسمت و دادن هر یک از آن قسمت ها را به کوکبی از کواکب . (یادداشت مؤلف ). رجوع به...
-
نه بینا
لغتنامه دهخدا
نه بینا. [ ن َ ] (ص مرکب ) نابینا. کور : نه بینا چشمم اکنون گشت بیناچو نادان به ختم اکنون گشت دانا.فخرالدین اسعد.
-
نه چیز
لغتنامه دهخدا
نه چیز. [ ن َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) مقابل چیز. (یادداشت مؤلف ). لاشی ٔ. عدم . ناچیز : همان کز نه چیز آفریده ست چیزز چیز ار کند چیز نشگفت نیز.اسدی .
-
نه خرسند
لغتنامه دهخدا
نه خرسند. [ ن َ خ ُ س َ ] (ص مرکب ) ناخرسند. (یادداشت مؤلف ) : ای بنده نوازی که کف راد تو داردآز دل خرسند و نه خرسند شکسته .سوزنی .
-
نه خیر
لغتنامه دهخدا
نه خیر. [ ن َ خ َ / خ ِ ] (ق مرکب ) نخیر. نه . خیر. لا. (یادداشت مؤلف ).
-
نه دیر
لغتنامه دهخدا
نه دیر. [ ن َ ] (ق مرکب ) زود. بزودی : من این لشکرم را یکایک نه دیرکنم یکسر از گنج و دینار سیر.فردوسی .
-
نه طبیعی
لغتنامه دهخدا
نه طبیعی . [ ن َ طَ ] (ص مرکب )غیرطبیعی . مقابل طبیعی . (فرهنگ فارسی معین ) : هم به کیفیت و هم به کمیت برون آمدن وی نه طبیعی بود. (هدایةالمتعلمین ص 187،از فرهنگ فارسی معین ).
-
نه کرانگی
لغتنامه دهخدا
نه کرانگی . [ ن ُه ْ ک َ ن َ / ن ِ ] (حامص مرکب ) چگونگی نه کرانه . (یادداشت مؤلف ).
-
نه گوش
لغتنامه دهخدا
نه گوش . [ن ُه ْ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) شکلی که نه زاویه دارد.
-
نه گوشه
لغتنامه دهخدا
نه گوشه . [ ن ُ ه ْ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) نه ضلعی . نه گوش .
-
نه لو
لغتنامه دهخدا
نه لو. [ ن ُه ْ ] (اِ مرکب ) در بازی ورق نام ورقی که نه خال دارد: نه لوی خشت ، نه لوی خاج ، نه لوی دل ، نه لوی سیاه . رجوع به نه خال شود.