کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نهیک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نهیک
لغتنامه دهخدا
نهیک . [ ن َ ] (ع ص ) مبالغه کننده در هر چیزی . (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || مرد دلیر. (مهذب الاسماء) (از منتهی الارب ). شجاع . (متن اللغة) (از اقرب الموارد). || بئیس . (اقرب الموارد) (متن اللغة). رجوع به معنی قبلی شود. || شتر ...
-
نهیک
لغتنامه دهخدا
نهیک . [ ن ُ هََ / ن َ ] (ع اِ) کرمی است شبیه کیک که نیش وی به نیش زنبور ماند و آن را حرقوص نیز نامند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). حرقوص . جانورکی است شبیه کیک . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (آنندراج ).
-
واژههای مشابه
-
ام نهیک
لغتنامه دهخدا
ام نهیک . [ اُم ْ م ِ ن َ ] (ع اِ مرکب ) نعامه . (المرصع).
-
واژههای همآوا
-
نه یک
لغتنامه دهخدا
نه یک . [ ن ُه ْ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) تُسْع. تسیع. (از منتهی الارب ). یک جزء از نه جزء چیزی . (ناظم الاطباء). یک چیز از نه چیز. یک نهم . یک بخش از نه بخش .
-
جستوجو در متن
-
اساف
لغتنامه دهخدا
اساف . [ اِ ] (اِخ ) ابن نهیک . صحابی است . (قاموس الاعلام ترکی ). یا اساف پدر نهیک است . (منتهی الارب ).
-
ابوالشعثاء
لغتنامه دهخدا
ابوالشعثاء. [ اَ بُش ْ ش َ ] (اِخ ) بشیربن نهیک . محدّث است .
-
ابوحزابه
لغتنامه دهخدا
ابوحزابه . [ اَ ح ُ ب َ ] (اِخ ) کنیت ولیدبن نهیک .
-
ابومعقل
لغتنامه دهخدا
ابومعقل . [ اَ م َ ق ِ ] (اِخ ) ابن نهیک بن اساف . صحابی است .
-
اسحاق
لغتنامه دهخدا
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن احمدبن ابی نهیک . ابن قتیبه از او روایتی آرد. (عیون الاخبار ج 4 ص 87).
-
هارون
لغتنامه دهخدا
هارون . (اِخ ) ابن غزوان . از چاکران ابوجعفرمنصور دوانیقی دومین خلیفه ٔ عباسی که به فرمان وی ، فضیل بن عمران استاد جعفر پسر منصور را کشت . هارون ازموالی عثمان بن نهیک بود. (الوزراء و الکتاب ص 92).
-
نهاکة
لغتنامه دهخدا
نهاکة. [ ن َ ک َ ] (ع مص ) دلیر شدن .(تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). شجاع شدن . (از متن اللغة). دلیر و نهیک گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نهیک و شجاع بودن . (از اقرب الموارد). || غلبه کردن بر کسی . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). چیره شدن بر ک...
-
نصیح
لغتنامه دهخدا
نصیح . [ ن َ ] (اِخ ) ابن نهیک الکلابی ، از شعرای عرب است و در حدود سال 150 هَ . ق . درگذشت ، در الاغانی قصیدتی از او نقل شده که مطلعش این است :ألا من لقلب فی الحجاز قسیمه منه بأکناف الحجاز قسیم . (از الاعلام زرکلی ج 8 ص 356).و نیز رجوع به الاغانی ...