کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نهیه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نهیه
/nohye/
معنی
۱. منع؛ بازداشت.
۲. پایان چیزی.
۳. عقل؛ خرد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نهیه
فرهنگ فارسی معین
(نُ یَ یا یِ) [ ع . نهیة ] (اِ.) عقل ، خرد. ج . نهی .
-
نهیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: نهیَة، جمع: نُهیٰ] [قدیمی] nohye ۱. منع؛ بازداشت.۲. پایان چیزی.۳. عقل؛ خرد.
-
واژههای مشابه
-
نهیة
لغتنامه دهخدا
نهیة. [ ن َ هی ی َ ] (ع ص ) ناقة نهیة؛ناقه ٔ به پایان فربهی رسیده . (منتهی الارب ). نِهیَة. به غایت چاقی رسیده . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || جزور نهیة؛ ضخمة سمینة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شتر کشتنی ستبر و فربه . (ناظم الاطباء). درش...
-
نهیة
لغتنامه دهخدا
نهیة. [ ن ِهَْ ی َ ] (ع ص ) ناقة نهیة؛ ناقه ٔ نیک فربه . (منتهی الارب ). بغایت فربهی و چاقی رسیده . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). نَهّیَة. (متن اللغة).
-
نهیة
لغتنامه دهخدا
نهیة. [ ن ُه ْ ی َ ] (ع اِ) خرد. (ترجمان علامه جرجانی ص 101) (منتهی الارب ) (دهار) (مهذب الاسماء). عقل . (منتهی الارب ) (متن اللغة) (اقرب الموارد). ج ، نُهی ̍. || سوراخ . سرمیخ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). سوراخی که در سر میخ است برای گذراندن ...
-
واژههای همآوا
-
نحیح
لغتنامه دهخدا
نحیح . [ ن َ ] (ع اِ) بانگ و آواز شکم . (منتهی الارب ) آوازی که در شکم مرد پیچد. (از اقرب الموارد). || (ص ) شحیح نحیح ؛ از اتباع است . (منتهی الارب ). بخیل . (از اقرب الموارد) (المنجد). || (مص ) گردان شدن آواز در شکم و شُدآمد کردن آن . (ازمنتهی الارب...
-
جستوجو در متن
-
نُّهَىٰ
فرهنگ واژگان قرآن
عقلها (أُوْلِي ﭐلنُّهَىٰ : صاحبان عقلها. کلمه نهي جمع نُهية به معناي عقل است ، و اگر عقل را نهيه ناميدهاند براي اين بوده که عقل ، آدمي را از پيروي هواي نفس نهي ميکند)
-
حجا
لغتنامه دهخدا
حجا. [ ح ِ ] (ع اِ) عقل . خرد. نهیة. || فطنت . زیرکی . ج ، احجاء.
-
نهی
لغتنامه دهخدا
نهی . [ ن َ هی ی ] (ع ص ) مرد به پایان خردمندی رسیده . (منتهی الارب ). رجل نهی ، متناهی العقل . (اقرب الموارد) (از متن اللغة). ج ، انهیاء. || آنکه بغایت فربهی و چاقی رسیده است : بعیر نهی و ناقة نهیة. (از اقرب الموارد). رجوع به نهیة شود.
-
حجر
لغتنامه دهخدا
حجر. [ ح ُ ] (ع اِ) کنار مردم . (منتهی الارب ). || عقل . خرد. (ترجمان عادل بن علی ) نهیه . لب . حجی . (معجم البلدان ). || حرام . (منتهی الارب ).
-
منهیه
لغتنامه دهخدا
منهیه . [ م َ هی ی َ / ی ِ ] (از ع ، ص ) چیزهای نهی کرده شده و منع کرده شده . (ناظم الاطباء). نهیة. تأنیث منهی . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
نهی
لغتنامه دهخدا
نهی . [ ن ُ ها ] (ع اِ) ج ِ نهیة به معنی عقل ها و خردها. رجوع به نُهْیَة شود. || عقل را نهی گویند چون بازدارد آدمی را از هر زشتی و خلاف خردی . (از اقرب الموارد). خرد. عقل . (از متن اللغة) : شب چو روز رستخیز آن رازهاکشت می کرد از پی اهل نهی . مولوی .ا...