کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نهیق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نهیق
/nahiq/
معنی
بانگ خر.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نهیق
لغتنامه دهخدا
نهیق . [ ن َ ] (ع اِ) بانگ خر. (غیاث اللغات ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از مهذب الاسماء).نهق . نهاق . تنهاق . (متن اللغة). رجوع به نهاق شود.- نهیق کشیدن ؛ بانگ کردن خر. عرعر کردن .
-
نهیق
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ ع . ] (اِ.) بانگ خر.
-
نهیق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] nahiq بانگ خر.
-
واژههای مشابه
-
نهيق
دیکشنری عربی به فارسی
عرعرکردن , عرعر
-
جستوجو در متن
-
عرعرکردن
دیکشنری فارسی به عربی
نهيق
-
عرعر
دیکشنری فارسی به عربی
نهيق
-
نهاق
لغتنامه دهخدا
نهاق . [ ن ُ ] (ع اِ) بانگ خر. (مهذب الاسماء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). صوت حمار. نهیق . نهق . (از متن اللغة). عرعر خر. || (مص ) بانگ کردن خر. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). نهیق . (منتهی الارب ) (متن اللغة) (اقرب الموارد). نهق . تنهاق . (اقرب الموا...
-
عرگوزی
لغتنامه دهخدا
عرگوزی . [ ع َرر ] (حامص مرکب ) شور و غوغای بی محل . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). صورتی از عر وگوز و آن اشاره است به تیز دردادن خر هنگام نهیق .
-
نهق
لغتنامه دهخدا
نهق . [ ن َ ] (ع اِ) گیاهی است شبیه جرجیر . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). رستنی را گویند که پیوسته در آب می باشد و به عربی کرفس الماء و جرجیرالماءخوانند. (برهان قاطع). نَهَق . (متن اللغة) (اقرب الموارد). یا نَهَق . جرجیر دشتی اس...
-
عرعر کردن
لغتنامه دهخدا
عرعر کردن . [ ع َ ع َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آواز برآوردن خر. بانگ کردن درازگوش . || آواز خر دادن . ادا کردن صوت خر را. نهیق . غان غان . رجوع به عرعر شود. || کنایه است از بدآواز خواندن . (فرهنگ لغات عامیانه ).
-
عر و عر
لغتنامه دهخدا
عر و عر. [ ع َرْ رُ ع َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) حکایت آواز خر. نهیق . عرعر.- عر و عر کردن ؛ آواز برآوردن خر.- || مجازاً و در مقام استخفاف ، نسبت ناخوشایندی به آوای کسی دادن .
-
عر
لغتنامه دهخدا
عر. [ ع َرر ] (ع اِ) جرب . || عیب . || شر. || آنکه زود از شیر گرفته شود. (از اقرب الموارد). کودکی که زود از شیر باز داشته شود یا عام است . (ناظم الاطباء). || کرکس . (مهذب الاسماء). || نهیق خر. بانگ خر. رجوع به عرعر و عروعر شود.
-
عان عان
لغتنامه دهخدا
عان عان . (اِ صوت ) حکایت صوت خر. عرعر. نهیق : بترنم هجای من خوانی سرد و ناخوش بود ترنم خرچو به عان عان رسی فرومانی ای مه عان عان خر نه عم عم خر [ کذا ]سوزنی .