کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نهک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نهک
لغتنامه دهخدا
نهک . [ ] (اِ) از اجزاء دوک است . معادل صناره است در عربی : این زنی بود از قریش ... دوکی بکرده بود مقدار یک ارش و نهکی در سر آن کرده بوده مقدار انگشتی و بادریسه ٔ بزرگ درخور آن در او افکنده و پشم وموی رشتی به آن . (تفسیر ابوالفتوح رازی ج 3 ص 291).
-
نهک
لغتنامه دهخدا
نهک . [ ن َ ] (ص ) حقیر. کوچکتر. خردتر. کمترین . || دهنده ٔ شراب . || فرونشاننده ٔ عطش . || (اِ) عطش . تشنگی . (ناظم الاطباء).
-
نهک
لغتنامه دهخدا
نهک . [ ن َ ] (ع مص ) پوشیدن جامه را تا کهنه گردد. (از منتهی الارب ) (از تاج المصادر بیهقی ) (از متن اللغة). || مبالغة نمودن در طعام خوردن و در دشنام دادن کسی را. (از منتهی الارب ) (از تاج المصادر بیهقی ) (از متن اللغة)... یا نهک مبالغه کردن باشد در ...
-
نهک
لغتنامه دهخدا
نهک . [ ن َ هََ ] (ع مص ) لاغر و رنجور کردن تب کسی را. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نهاکة. نهک . نهکة. رجوع به نَهک شود.
-
جستوجو در متن
-
نهکة
لغتنامه دهخدا
نهکة. [ ن َ ک َ ] (ع اِ) لاغری و سستی از بیماری و سختی آن . (ازمنتهی الارب ). آثار بیماری از قبیل لاغری و ضعف . (از اقرب الموارد). || (مص ) مبالغه نمودن سلطان در عقوبت کسی . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). رجوع به نَهک شود. || سپر...
-
نهاکة
لغتنامه دهخدا
نهاکة. [ ن َ ک َ ] (ع مص ) دلیر شدن .(تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). شجاع شدن . (از متن اللغة). دلیر و نهیک گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نهیک و شجاع بودن . (از اقرب الموارد). || غلبه کردن بر کسی . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). چیره شدن بر ک...
-
نهوکت
لغتنامه دهخدا
نهوکت . [ ن ُ ک َ ] (ع اِمص ) فرسودگی و لاغری . (غیاث اللغات ) (از صراح و منتخب ) (آنندراج ). رجوع به نَهک شود.
-
پوشیدن
لغتنامه دهخدا
پوشیدن . [ دَ ] (مص ) در بر کردن . بتن کردن . در تن کردن . پوشیدن جامه ای را. ملبس شدن . در پوشیدن . بر تن کردن . بر تن راست کردن . لبس . تلبس . مکتسی شدن . اکتساء. (منتهی الارب ). رخت پوشیدن . لتب . (تاج المصادر بیهقی ). التتاب . (منتهی الارب ) : آن...