کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نهله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نهله
لغتنامه دهخدا
نهله . [ ] (اِخ ) جائی است میان کرمان و سیستان . (حدود العالم ) (یادداشت مؤلف ).
-
واژههای مشابه
-
نهلة
لغتنامه دهخدا
نهلة. [ ن َ ل َ ] (ع ص ) ابل نهلة؛ شتران نخست بر آب آمده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). || (اِ) جرعه . آشام : هرکه شما را یک نهله آب بخوراند به نام مسیح راست بگویم به شما که ثواب آن کس ضایع نشود. (ترجمه ٔ دیاتسارون ص 142) (یادداشت مؤ...
-
نهلة
لغتنامه دهخدا
نهلة. [ ن َ هََ ل َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ناهل . رجوع به ناهل شود.
-
واژههای همآوا
-
نحله
فرهنگ نامها
(تلفظ: nahle) (عربی) عطیه ، بخشش ، مذهب ، دیانت .
-
نحله
واژگان مترادف و متضاد
آیین، دین، کیش، مذهب، مسلک، مشرب
-
نحله
فرهنگ فارسی معین
(نُ یا نِ لِ) [ ع . نحلة ] (اِ.) 1 - عطیه ، بخشش . 2 - مذهب ، کیش . ج . نحل .
-
نحله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: نِحلَة] (زیستشناسی) [قدیمی] nahle زنبور عسل.
-
نحله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: نحلة] nehle ۱. مذهب؛ دیانت.۲. (فقه، حقوق) بخشش؛ هبه.۳. (اسم مصدر) [قدیمی] کابین زن دادن.
-
نحله
واژهنامه آزاد
(مدنی _فقه) هبه؛ هرچه از روی تبرع دهند، که در این صورت شامل وقف و صدقه و هبه و هدیه و سکنی و عمری و رقیب می شود؛ عطایای شخص به فرزند خود.
-
نحله
واژهنامه آزاد
مذهب ، کیش ، سیر تفکر ، روح حاکم بر تفکر ، نزدیک به معنای دیسکورس (گفتار زمانه ).
-
جستوجو در متن
-
سبه
لغتنامه دهخدا
سبه . [ س ِ ب َ ] (اِخ ) شهری است [ بناحیت کرمان ] اندرمیان بیابان میان نهله و سیستان نهاده و از عمل کرمان است . (حدود العالم چ جدید دانشگاه تهران ص 129).
-
ناهل
لغتنامه دهخدا
ناهل . [ هَِ ] (ع ص ) شتر نخست آب خورنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ج ، نواهل ، نهال ، نهل ، نهلة، نهول ، نهلی . || شتر گرسنه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || عطشان . (معجم متن اللغة). تشنه . (منتهی الارب ) (مهذب الاسما...