کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نهفت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نهفت
/na(e,o)hoft/
معنی
۱. = نهفتن
۲. (موسیقی) گوشهای در دستگاه نوا.
۳. (صفت) [قدیمی] پنهان؛ مخفی: ◻︎ به خراد برزین جهاندار گفت / که این نیست بر مرد دانا نهفت (فردوسی۱: ۲/۱۷۱۵).
۴. (اسم) [قدیمی] خفا؛ خلوت.
۵. (اسم) [قدیمی] داخل.
۶. (اسم) [قدیمی] پناهگاه: ◻︎ که تا زندهام چرمه جفت من است / خم چرخ گردان نهفت من است (فردوسی: ۱/۱۸۵).
۷. (اسم) [قدیمی] جای مخفی.
۸. (اسم) [قدیمی] جای خوابیدن.
۹. (اسم) [قدیمی، مجاز] قبر.
۱۰. (اسم) [قدیمی، مجاز] حرمسرا: ◻︎ مر این سه گرانمایه را در نهفت / بباید همی شاهزاده سه جفت (فردوسی: ۱/۹۵).
۱۱. (اسم) [قدیمی، مجاز] انبار.
۱۲. (اسم) [قدیمی، مجاز] خزانه.
۱۳. (قید) [قدیمی] بهطور پنهانی.
فرهنگ فارسی عمید
فعل
بن گذشته: نهفت
بن حال: نهنب
دیکشنری
deep-rooted, occult, secret
-
جستوجوی دقیق
-
نهفت
لغتنامه دهخدا
نهفت . [ ن ُ / ن ِ / ن َ هَُ ] (ن مف ، اِ) پنهان . (برهان قاطع) (غیاث اللغات ) (از آنندراج ) (انجمن آرا) (جهانگیری ). پوشیده . (برهان قاطع). پنهان کرده . (رشیدی ). مکتوم . مستور. نهفته : به خراد برزین جهاندار گفت که این نیست بر مرد دانا نهفت . فردوسی...
-
نهفت
فرهنگ فارسی عمید
(بن ماضیِ نهفتن، اسم) na(e,o)hoft ۱. = نهفتن۲. (موسیقی) گوشهای در دستگاه نوا.۳. (صفت) [قدیمی] پنهان؛ مخفی: ◻︎ به خراد برزین جهاندار گفت / که این نیست بر مرد دانا نهفت (فردوسی۱: ۲/۱۷۱۵).۴. (اسم) [قدیمی] خفا؛ خلوت.۵. (اسم) [قدیمی] داخل.۶. (اسم) [قدیمی...
-
واژههای مشابه
-
سرای نهفت
لغتنامه دهخدا
سرای نهفت . [ س َ ی ِ ن ُ / ن ِ / ن َ هَُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از عالم آخرت که عالم جاوید باشد. (برهان ) (آنندراج ) : واعظی بر فراز منبر گفت که چو پیدا شود سرای نهفت .ظهیرالدین فاریابی .
-
جستوجو در متن
-
ضمیر
لغتنامه دهخدا
ضمیر. [ ض ِم ْ می ] (ع اِ) نهانی . || راز. (منتهی الارب ). نهفت .
-
دوسترین
لغتنامه دهخدا
دوسترین . [ ت َ ] (ص عالی ) مخفف دوست ترین . دوست تر از همه : آنکه ورا دوسترین بود گفت در بن چاهیش بباید نهفت .نظامی .
-
لطعاء
لغتنامه دهخدا
لطعاء. [ ل َ ] (ع ص ) تأنیت الطع. زنی که دندانش فروریخته و بیخش باقی مانده باشد. || زن که نهفت وی کم گوشت یا خشک و یا خرد باشد. (منتهی الارب ).
-
نانهفتنی
لغتنامه دهخدا
نانهفتنی . [ ن ُ / ن ِ / ن َ هَُ ت َ ] (ص لیاقت ) غیرقابل استتار. که قابل اخفاء نیست . که آشکار و واضح و لائح و هویداست . که آن را نتوان یا نشاید پوشید و نهفت و پنهان کرد.
-
بازنهفتن
لغتنامه دهخدا
بازنهفتن . [ ن ُ / ن ِ / ن َ هَُ ت َ ] (مص مرکب ) پنهان کردن . نهفتن . پنهان داشتن . کتمان کردن : به خورشیدرویان سپهدار گفت مر این خواب را باز باید نهفت .فردوسی .
-
شخاییدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹شخودن، شخالیدن، شخانیدن› [قدیمی] šaxāy(')idan ۱. خراشیدن؛ ریش کردن: ◻︎ چو بشنید شاه آن پیام نهفت / ز کینه لب خود شخایید و گفت (لبیبی: شاعران بیدیوان: ۴۷۸).۲. خلانیدن.
-
نهفتن
لغتنامه دهخدا
نهفتن . [ ن ُ / ن ِ / ن َ هَُ ت َ ] (مص ) پوشیدن . پنهان کردن . (از آنندراج ) از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ) (ناظم الاطباء). مخفی نمودن . (ناظم الاطباء). نهان کردن . مستور کردن . مکتوم داشتن . کتمان کردن . مستور داشتن . پوشاندن . پوشیده داشتن : سخنگو...
-
کشتک
لغتنامه دهخدا
کشتک . [ ک ِ ت َ ] (اِ مصغر) مصغر کشته به معنی مزرعه ٔ کوچک و خرد : زالکی کرد سر برون ز نهفت کشتک خویش خشک دید و بگفت .سنائی .
-
کشف شدن
لغتنامه دهخدا
کشف شدن . [ ک َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) روشن شدن . از نهانی درآمدن . از پنهانی خارج شدن . (یادداشت مؤلف ). آشکار شدن : دید رنج و کشف شد بر وی نهفت لیک پنهان کرد و با سلطان نگفت .مولوی .
-
عرش ظلال
لغتنامه دهخدا
عرش ظلال . [ ع َ ظِ ] (ص مرکب ) عرش سایه . که سایه در عرش افکند : چو صبح صادق دین را نهفت ظل ابدبرآمد از پس صبح آفتاب عرش ظلال .خاقانی .