کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نهس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نهس
لغتنامه دهخدا
نهس . [ ن َ ] (ع مص ) به دندان پیشین گرفتن و گزیدن گوشت راو برکندن . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). به دندان پیشین گزیدن . (تاج المصادر بیهقی ). || گزیدن مار. (منتهی الارب ) (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (از متن اللغة). نهش . (مت...
-
نهس
لغتنامه دهخدا
نهس . [ ن ُ هََ ] (ع اِ) مرغی است که گنجشک را شکار کند. (منتهی الارب ). پرنده ای است شبیه صرد، جز اینکه ملمع نیست . دُمش را تکان می دهد و گنجشکان را شکار می کند، و گفته اند نهس گونه ای از صرد است و او را از آن روی نهس گفته اند که گوشت را به نیش می کن...
-
واژههای همآوا
-
نحس
واژگان مترادف و متضاد
بد، بدیمن، شوم، مشووم، منحوس، ناخجسته، نافرخنده، نامبارک، نامیمون ≠ میمون، نیکاختر
-
نحس
فرهنگ واژههای سره
بداختر، بدشگون، گجسته
-
نحص
فرهنگ واژههای سره
گجسته
-
نحس
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ ع . ] (ص .) شوم ، نامبارک . ج . نحوس .
-
نحس
لغتنامه دهخدا
نحس . [ ن َ ] (ع ص ) بداختر. نافرجام . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شوم . نامبارک .مرخشه . (ناظم الاطباء). نقیض سعد. (اقرب الموارد). نامبارک . (دهار). ضد سعد. (از مهذب الاسما). مشئوم . منحوس . منحوسه . ناخجسته . نافرخنده . بدبخت : به خاص...
-
نحس
لغتنامه دهخدا
نحس . [ ن َ ح َ ] (ع مص ) بداختر گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). نحوسة. نحاسة. (اقرب الموارد). نحس شدن . منحوس گشتن .
-
نحس
لغتنامه دهخدا
نحس . [ ن َ ح ِ ] (ع ص ) بداختر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). منحوس . نامبارک . ج ، نحسات .
-
نحس
لغتنامه دهخدا
نحس . [ ن ُ ح َ ] (ع اِ) سه شب که پس درع آید، و آن شب نوزدهم و بیستم و بیست ویکم است و آن را ظُلَم نیز نامند. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
نحص
لغتنامه دهخدا
نحص . [ ن َ ] (ع ص ) خر ماده ٔ نازاینده . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). || (مص ) ادا کردن حق کسی را.(از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نیک فربه گردیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
نحص
لغتنامه دهخدا
نحص . [ن ُ ] (ع اِ) بن کوه ، و روی آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (مهذب الاسما).- اصحاب نحص الجبل ؛ قتلای احد. (از منتهی الارب ). از قتلای روز احد. (ناظم الاطباء). حدیث : یالیتنی غودرت ُ مع اصحاب نحص الجبل . (منتهی ا...
-
نحس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، مقابلِِ سعد] nahs ۱. شوم؛ بدیمن؛ بدشگون؛ بداختر.۲. در احکام نجوم، ویژگی برخی سیارات.
-
نَحْسٍ
فرهنگ واژگان قرآن
شوم - نحس