کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نهر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نهر
/nahr/
معنی
۱. [جمع: اَنهار] جوی؛ رودخانه.
۲. (نجوم) از صورتهای فلکی نیمکرۀ جنوبی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. جدول، جویبار، جوی
۲. جیحون، رود
دیکشنری
arroyo, brook, creek, rivulet, run, runnel, stream, watercourse
-
جستوجوی دقیق
-
Eridanus, Eri, River
نهر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] ششمین صورت فلکی بزرگ آسمان که همچون رودی از ستارهها از استوای آسمان در نزدیکی جبار آغاز میشود و تا آسمان جنوبی (southern sky) با ستارۀ پرنور آخرالنهر ادامه مییابد
-
نهر
لغتنامه دهخدا
نهر. [ ن َ ] (اِخ ) جیحون .- ماوراءالنهر ؛ آن سوی جیحون از جانب مشرق . (یادداشت مؤلف ).
-
نهر
لغتنامه دهخدا
نهر. [ ن َ ] (اِخ ) در نجوم ، نام صورتی از صور فلکیه از ناحیت جنوبی و آن را بر مثال جویی توهم کرده اند باریک با گردش های بسیار و آن سی و چهار کوکب است و آخر او کوکبی است روشن از قدر اول که او را آخرالنهر خوانند. (یادداشت مؤلف ) (از جهان دانش ).
-
نهر
لغتنامه دهخدا
نهر. [ ن َ / ن َ هََ ] (ع اِ) جوی . (مهذب الاسماء) (دستور الاخوان ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جوی آب .(ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 101). مجرای آب . (از متن اللغة). اخدود و جوی بی آب را نیز گویند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و این به...
-
نهر
لغتنامه دهخدا
نهر. [ ن َ هََ ] (ع مص ) به آب رسیدن حفار و چاهکن . (از متن اللغة). رجوع به نَهر شود. || (اِ) نَهر.رجوع به نَهر شود. || فراخی . گشادگی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). وسعت . (ناظم الاطباء). سعة . (اقرب الموارد).
-
نهر
لغتنامه دهخدا
نهر. [ ن َ هَِ ] (ع ص ) انگور سپید. (منتهی الارب ). عنب ابیض . (متن اللغة) (اقرب الموارد). || نهر نهر؛ جوی فراخ و گشاده . (منتهی الارب )، واسع. (متن اللغة) (اقرب الموارد). || رجل نهر؛ مرد به روز غارت کننده . (منتهی الارب ). مرد صاحب النهار که به هنگا...
-
نهر
لغتنامه دهخدا
نهر. [ ن ُ هَُ ] (اِخ ) دهی از دهستان مهران رود بخش بستان آباد شهرستان تبریز در 15 هزارگزی جنوب غربی بستان آباد و 11 هزارگزی جاده ٔ تبریز به بستان آباد، در جلگه ٔ سردسیری واقع و دارای 602 تن سکنه است . آبش از رودخانه نهندآباد و چشمه ، محصولش غلات و ی...
-
نهر
لغتنامه دهخدا
نهر. [ ن ُ هَُ ] (ع اِ) ج ِ نَهر و نَهَر. رجوع به نهر شود. || ج ِ نهار. رجوع به نهار شود.
-
نهر
واژگان مترادف و متضاد
۱. جدول، جویبار، جوی ۲. جیحون، رود
-
نهر
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ ع . ] (اِ.) جوی ، رودخانه . ج . انهار، نهور.
-
نهر
دیکشنری عربی به فارسی
رودخانه
-
نهر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] nahr ۱. [جمع: اَنهار] جوی؛ رودخانه.۲. (نجوم) از صورتهای فلکی نیمکرۀ جنوبی.
-
نهر
دیکشنری فارسی به عربی
جدول , خندق , مستنقع
-
واژههای مشابه
-
نَهَرٍ
فرهنگ واژگان قرآن
فضا و وسعت - نهر (در مورد عبارت "إِنَّ ﭐلْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ " روایتی از رسول اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده که : منظور از کلمه نهر فضا و وسعت است ، نه نهر آب)