کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نهامی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نهامی
مترادف و متضاد
۱. آهنگر، حداد، نهامین
۲. درودگر، نجار
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نهامی
لغتنامه دهخدا
نهامی . [ ن َ می ی / ن ُ می ی / ن ِ می ی ] (ع ص ، اِ) حداد. (متن اللغة) (اقرب الموارد).آهنگر. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). نهام . رجوع به نهام شود. || نجار. (اقرب الموارد) (متن اللغة). درودگر. (منتهی الارب ). نهام . رجوع به نهام شود.
-
نهامی
لغتنامه دهخدا
نهامی .[ ن ِ می ی / ن ُ می ی ] (ع اِ) صاحب دیر و کلیسا. (منتهی الارب ). راهب . صاحب دیر. (متن اللغة) (اقرب الموارد). || راه آسان . (منتهی الارب ). طریق سهل . (متن اللغة) (اقرب الموارد).
-
نهامی
واژگان مترادف و متضاد
۱. آهنگر، حداد، نهامین ۲. درودگر، نجار
-
جستوجو در متن
-
حداد
واژگان مترادف و متضاد
۱. آهنفروش، آهنگر، چلنگر، نهامی ۲. دربان ۳. زندانبان ≠ زندانی
-
نهام
لغتنامه دهخدا
نهام . [ ن َ / ن ُ / ن ِ ] (ع ص ، اِ) آهنگر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). حداد. نهامی . (متن اللغة)(اقرب الموارد). || درودگر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). نجار. نهامی . (متن اللغة) (اقرب الموارد).
-
آهنگر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [پهلوی: āsīnkar] 'āhangar کسی که پیشهاش ساختن آلات و ادوات آهنی است؛ پیشهوری که آهن را در کوره سرخ میکند و از آن آلات و ادوات آهنی میسازد؛ نهامی؛ نهامین.
-
نهامین
لغتنامه دهخدا
نهامین . [ ن َ ] (اِ) آهنگر. (رشیدی ) (جهانگیری ) (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج ). حداد، به این معنی به حذف نون آخر هم به نظر آمده است . (از برهان ). رجوع به نهامی شود.
-
نهام
لغتنامه دهخدا
نهام . [ ن ُ ] (ع اِ) مرغی است یا جغد. (منتهی الارب ). پرنده ای است شبه هام و گفته اند جغد است . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). یا نوعی پرنده و یا جغد نر. (از متن اللغة). ج ، نُهُم . || پارسای ترسایان که در کلیسا باشد. (منتهی الارب ). راهب دیرنشین...
-
بشنگ
لغتنامه دهخدا
بشنگ . [ ب ِ ش ِ ] (اِ)پشنگ . آلتی باشد سرش مانند کلنگ دراز که بنایان بدان دیوار را سوراخ کنند. (برهان ) (از ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ) (انجمن آرا) (آنندراج ). آلتی که بنایان دیوار بدان سوراخ کنند. (شرفنامه ٔ منیری ). دست افزاری باشد که از آهن کرده ...
-
آهنگر
لغتنامه دهخدا
آهنگر. [ هََ گ َ ] (ص مرکب ) پیشه وری که آهن در کوره تافته و کوبد و آلات آهنینه سازد. حداد. هبرَقی . هالکی . قین . ریّام . نهامی . نهامین : کشاورز و آهنگر و پای باف چو بیکار باشند سَرْشان بکاف . ابوشکور.سر سروران زیر گرز گران چو سندان بد و پتک آهنگرا...
-
درودگر
لغتنامه دهخدا
درودگر. [ دُ گ َ ] (ص مرکب ) نجار، و این مأخوذ از درودن است که چوب و زراعت قطع کردن باشد. (غیاث ) (آنندراج ). درودکار. (ناظم الاطباء). درگر. کسی که اسباب و آلاتی از چوب می سازد و به عربی نجار گویند. (لغات فرهنگستان ). اسکاف . دُعمی ّ. فَیتَق . فَیتَ...
-
راه
لغتنامه دهخدا
راه . (اِ) طریق . (آنندراج ) (انجمن آرا) (رشیدی ) (دهار) (سروری ). بعربی صراط و طریق گویند. (برهان ). سبیل . (دهار) (ترجمان القرآن ). صراط. (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ). در پهلوی راس و راه و در ایرانی باستان : رثیه و در اوستا، رایثیه و در کردی ، ر...