کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نهاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نهاد
/na(e)hād/
معنی
۱. = نهادن
۲. سرشت؛ طبیعت: ◻︎ خدای عرش جهان را چنین نهاد «نهاد» / که گاه مردم شادان و گه بُوَد ناشاد (رودکی: ۴۹۵).
۳. ضمیر؛ دل.
۴. سازمان؛ مؤسسه.
۵. بنیان؛ اساس.
۶. (ادبی) = مسندٌالیه
۷. [قدیمی] روش؛ طرز؛ راهورسم.
۸. [قدیمی] مراسم؛ آیین؛ آداب.
۹. [قدیمی] مقام؛ پایگاه.
۱۰. [قدیمی] قرار؛ مواضعه.
۱۱. [قدیمی] بافت.
۱۲. (اسم مصدر) [قدیمی] ادا کردن؛ پرداختن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. اداره، بنیاد، سازمان، موسسه
۲. اساس، پایه
۳. آفرینش، خلقت، فطرت
۴. طینت، جبلت، جوهره، خمیره
۵. باطن، درون، ذات، ضمیر
۶. سرشت، طبع، طبیعت، عریکه، غریزه، مزاج
۷. سجیه، سیرت، منش
۸. رسم، سنت
۹. وضع، هیئت
۱۰. ترتیب، قرار، قرارداد، مواضعه، ادا، پرداخت، تادیه، گزارش
فعل
بن گذشته: نهاد
بن حال: نه
دیکشنری
bent, character, device, estate, habitude, heart, institute, institution, makeup or make-up, mold, nature, organ, self, soul
-
جستوجوی دقیق
-
نهاد
فرهنگ نامها
(تلفظ: na(e)hād) سرشت ، طبیعت ؛ ضمیر ، دل ؛ بنیاد ، اساس ؛ (در قدیم) روش ، طریقه ؛ آئین ، آداب ، قاعده ؛ مقام، جایگاه.
-
نهاد
لغتنامه دهخدا
نهاد. [ ن ِ / ن َ ] (مص مرخم ، اِمص ) مصدر مرخم و اسم مصدر و ریشه ٔ فعل نهادن است . رجوع به نهادن شود. || گذاشت . گذاشتن . مقابل برداشتن . رجوع به نهادن شود : وچون بر سفره نشینند خاموش نباشند و ابتدا به نام خدا کنند و چیزی نکنند از نهاد و برداشت که ا...
-
نهاد
لغتنامه دهخدا
نهاد. [ ن ُ ] (ع اِ) اندازه . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). زهاء. (اقرب الموارد). گویند هذا نهاد مائة؛ زهاؤها. (اقرب الموارد)؛ قریب منها. (متن اللغة)؛ این به اندازه ٔ صد است . (ناظم الاطباء).
-
نهاد
لغتنامه دهخدا
نهاد. [ن ُهَْ ها ] (ع ص ، اِ) ج ِ ناهد. رجوع به ناهد شود.
-
نهاد
واژگان مترادف و متضاد
۱. اداره، بنیاد، سازمان، موسسه ۲. اساس، پایه ۳. آفرینش، خلقت، فطرت ۴. طینت، جبلت، جوهره، خمیره ۵. باطن، درون، ذات، ضمیر ۶. سرشت، طبع، طبیعت، عریکه، غریزه، مزاج ۷. سجیه، سیرت، منش ۸. رسم، سنت ۹. وضع، هیئت ۱۰. ترتیب، قرار، قرارداد، مواضعه، ادا، پرداخت،...
-
نهاد
فرهنگ فارسی معین
(نِ یا نَ) (اِ.) 1 - طبیعت ، سرشت ، ذات . 2 - نژاد، نسب . 3 - رسم ، روش .
-
نهاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، بن ماضیِ نهادن) [پهلوی: n(i)hātan] na(e)hād ۱. = نهادن۲. سرشت؛ طبیعت: ◻︎ خدای عرش جهان را چنین نهاد «نهاد» / که گاه مردم شادان و گه بُوَد ناشاد (رودکی: ۴۹۵).۳. ضمیر؛ دل.۴. سازمان؛ مؤسسه.۵. بنیان؛ اساس.۶. (ادبی) = مسندٌالیه۷. [قدیمی] روش؛ طرز؛ ر...
-
نهاد
دیکشنری فارسی به عربی
کيان , موسسة , ميل
-
واژههای مشابه
-
کج نهاد
لغتنامه دهخدا
کج نهاد. [ ک َ ن ِ / ن َ ] (ص مرکب ) کج سرشت .(آنندراج ). بدذات . بداصل . بدعقیده . (ناظم الاطباء)خاقانی اگر چه راست پیوندی پیوند تو کج نهاد نپسندد. خاقانی .خون بدخواه نامراد خضاب سینه ٔ خصم کج نهاد نیام .هاتف .
-
کریم نهاد
لغتنامه دهخدا
کریم نهاد. [ ک َ ن ِ / ن َ ] (ص مرکب ) کریم طبع. (فرهنگ فارسی معین ). با نهادی بزرگ : شاهی بود هنرپرورده ، کریم نهاد، بلندهمت . (سمط العلی ص 35).در زمان خدیو داراشان آن کرم پیشه ٔ کریم نهاد.هاتف .
-
subject 2
نهاد 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] لحن یا جزئی لحنی که بر مبنای آن یک اثر، بهویژه اثر چندصدایی، یا بخش مهمی از آن ساخته میشود
-
نهاد 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] ← فاعل دستوری
-
نیک نهاد
لغتنامه دهخدا
نیک نهاد. [ ن ِ / ن َ ] (ص مرکب ) خوش فطرت . دارای فطرت نیک . (یادداشت مؤلف ). نیک ضمیر. نیک سرشت . خوش طینت .
-
سفله نهاد
لغتنامه دهخدا
سفله نهاد. [ س ِ ل َ / ل ِ ن ِ / ن َ ] (ص مرکب ) آنکه سرشت فرومایه داشته باشد. (آنندراج ).