کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ننگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ننگ
/nang/
معنی
۱. احساس حقارت از انجام عملی ناشایست؛ شرمساری.
۲. (صفت) [قدیمی] موجب شرمساری و سرافکندگی.
۳. (اسم مصدر) [مجاز] زشتی؛ رسوایی؛ بیآبرویی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بدنامی، بیآبرویی، خفت، رسوایی، روسیاهی، سرشکستگی، عار، فضاحت ≠ افتخار، نام
دیکشنری
brand, disgrace, dishonor, disrepute, gate _, ignominy, infamy, odium, opprobrium, reproach, scandal, shame, slur, smirch, spot, stain, stigma, tarnish
-
جستوجوی دقیق
-
ننگ
لغتنامه دهخدا
ننگ . [ ن َ ] (اِ) شرم . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). حیا. (آنندراج ). خجلت . (فرهنگ فارسی معین ). عار. (برهان قاطع) (انجمن آرا) (منتهی الارب ). شرم دائم که آدمی را افتد برای ارتکاب کاری بد، چه آن خود مرتکب شده باشد ی...
-
ننگ
واژگان مترادف و متضاد
بدنامی، بیآبرویی، خفت، رسوایی، روسیاهی، سرشکستگی، عار، فضاحت ≠ افتخار، نام
-
ننگ
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ په . ] (اِ.) 1 - آبرو، حرمت . 2 - بد - نامی ، بی آبرویی .
-
ننگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: nang] nang ۱. احساس حقارت از انجام عملی ناشایست؛ شرمساری.۲. (صفت) [قدیمی] موجب شرمساری و سرافکندگی.۳. (اسم مصدر) [مجاز] زشتی؛ رسوایی؛ بیآبرویی.
-
ننگ
دیکشنری فارسی به عربی
خزي , عار , فضيحة , لطخة , لوم
-
واژههای مشابه
-
ننگ آمدن
لغتنامه دهخدا
ننگ آمدن . [ ن َ م َ دَ ] (مص مرکب ) عار داشتن . شرم داشتن : بدو گفت رستم به یک ترک جنگ همانا نسازد که آیَدْش ننگ . فردوسی .با چنین کم دشمنان کی خواجه آغازد به جنگ اژدها را حرب ننگ آید که با حربا کند. منوچهری .- ننگ آمدن کسی را از چیزی ؛ از آن عار د...
-
ننگ داشتن
لغتنامه دهخدا
ننگ داشتن . [ ن َ ت َ ] (مص مرکب ) عار داشتن . (فرهنگ فارسی معین ). تذمم . استنکاف . نکف . فخر. (از تاج المصادر بیهقی ) : تو را ننگ باید همی داشتن به خیره همی چون کنی افتخار؟ ناصرخسرو.ننگ دارم که شوم کرکس طبعکز خرد نام همای است مرا. خاقانی .- ننگ داش...
-
ننگ آمیز
لغتنامه دهخدا
ننگ آمیز. [ ن َ ] (ن مف مرکب ) ننگین . آمیخته به ننگ و زشتی و بدنامی .
-
ننگ آور
لغتنامه دهخدا
ننگ آور. [ ن َ وَ ] (نف مرکب ) موجب ننگ و زشتی . باعث بدنامی و رسوائی و شرمندگی . مایه ٔ سرافکندگی .
-
ننگ داشتن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . تَ) (مص ل .) شرم داشتن .
-
بی ننگ
لغتنامه دهخدا
بی ننگ . [ ن َن ْ ] (ص مرکب ) (از: بی + ننگ ) بی عیب و بی عار و بی وقار باشد، چه ننگ بمعنی عیب و عار است . (برهان ) (آنندراج ). بی شرم . بی عار. رسوا و بی آبرو. (از ناظم الاطباء). آنکه ننگ ندارد. آنکه از ننگ نپرهیزد (از اضداد است ). (یادداشت مؤلف )....
-
ننگ اور
دیکشنری فارسی به عربی
مخزي , معيب
-
ننگ و عار
لغتنامه دهخدا
ننگ و عار. [ ن َ گ ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) حمیت . (یادداشت مؤلف ). غیرت . آبرو.- بی ننگ وعار ؛ بی حمیت و بی غیرت . که تحمل پستی و خواری و سرشکستگی کند. که از ارتکاب قبایح پروائی ندارد.
-
ننگ و نام
لغتنامه دهخدا
ننگ و نام . [ ن َ گ ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) نام و ننگ . آبرو و اعتبار و خوشنامی : ای دل شباب رفت و نچیدی گلی ز عیش پیرانه سر بکن هنری ننگ و نام را. حافظ.گرچه بدنامی است نزد عاقلان ما نمی خواهیم ننگ و نام را. حافظ.- روز ننگ و نام ؛ کنایه از روز ن...