کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ننهاده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ننهاده
لغتنامه دهخدا
ننهاده . [ ن َ ن ِ / ن َ ن َ / ن َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نانهاده . نگذاشته . مقابل ِ نهاده . || غیرمقدر. نامقدر. تعیین ناشده . تقدیرناشده : بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی خون خوری گر طلب روزی ننهاده کنی .حافظ.
-
جستوجو در متن
-
لَمْ تَطَؤُوهَا
فرهنگ واژگان قرآن
در آن قدم ننهاده بوديد
-
ناهشته
لغتنامه دهخدا
ناهشته . [ هَِ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) ننهاده . نگذاشته . مقابل هشته . رجوع به هشته شود.
-
مزجال
لغتنامه دهخدا
مزجال . [ م ِ ] (ع ص ) تیر پیکان و پَر نانهاده . (منتهی الارب ). تیری که پیکان و پر برو ننهاده باشند. (ناظم الاطباء).
-
ملجاب
لغتنامه دهخدا
ملجاب . [ م ِ ] (ع ص ) تیر باپر که هنوز پیکان ننهاده باشند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). تیر پرنهاده ٔ بی پیکان . (ناظم الاطباء).
-
سبک پر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] sabokpar پرندهای که تندوتیز پرواز کند؛ پرندۀ تیزپر؛ تیزپر: ◻︎ ننهادهاند در پر جغد و غراب و زاغ / آن چابکی که در پر باز سبکپر است (اثیرالدین اخسیکتی: ۴۷).
-
درپرست
لغتنامه دهخدا
درپرست . [ دُ پ َ رَ ] (نف مرکب ) در پرستنده . پرستنده ٔ در. پرستنده ٔ گوهر. جواهرخواه . مال دوست . (فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی ) : در سر حیوان خدا ننهاده ست کو بود در بند لعل و درپرست . مولوی .رجوع به دُر شود.
-
جان در جان کسی کردن
لغتنامه دهخدا
جان در جان کسی کردن . [ دَ ن ِ ک َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از جان خود فدای جان او کردن است . (از بهار عجم ) : بعمر ار چند ننهاده ست یکشب روی بر رویم بر آنم تا کنم یکروز جان خویش در جانش .سیدحسن غزنوی (از بهار عجم ).
-
شیذاریند
لغتنامه دهخدا
شیذاریند. [ ] (اِخ ) از طسوج طبرش است . (تاریخ قم ص 17) : فاردان و شیذاربند، این هر دو دیه بیب بن جودرز بنا کرده است و در موضع شیذاریند اسب کره ٔ اشقر ازبهر او زین کردند که پیش از آن بر آن زین ننهاده بودند و آن موقع «شیذین باز» میخواندند وبعد از مدتی...
-
ابوسهل عراقی
لغتنامه دهخدا
ابوسهل عراقی . [ اَ س َ ل ِ ع ِ ] (اِخ ) ممدوح فرخی است بدربار سلطان محمود و ندانم کدام ابوسهل است :خواجه ٔ سید بوسهل عراقی که بفضل نه عرب دیده چنو بار خدا و نه عجم آنکه زو بیشتر و پیشتر اندر همه فضل بر سلطان ملک مشرق ننهاده قدم .
-
داغ ناکرده
لغتنامه دهخدا
داغ ناکرده . [ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مقابل داغ کرده . که آهن تفته بر اندام وی ننهاده باشند. که نشان داغ بر اندام وی پدید نیاورده باشند. بی داغ و نشان : ریدکان خواب نادیده مصاف اندر مصاف کرگان داغ ناکرده قطار اندر قطار.فرخی .
-
کورموش
لغتنامه دهخدا
کورموش . (اِ مرکب )موش کور (به اضافه ). (از فرهنگ فارسی معین ). نوعی از موش باشد بغایت گنده و بدبوی و کریه منظر و روزها بیرون نیاید. (برهان ) (آنندراج ). خلد. جلذ . موش کور. انگشت برک . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : خدای تعالی موشی بفرستاد که آن را ک...
-
سبک پر
لغتنامه دهخدا
سبک پر. [ س َ ب ُ پ َ ] (نف مرکب ) تیزپرواز. (آنندراج ). تیزپر. تیزرو. مسرع : نه همه بینی کاین چرخ کبود از بر مابسی از مرغ سبکپرتر و پرّنده تر است . ناصرخسرو.ننهاده اند در پر جغد و غراب و زاغ آن چابکی که در پر باز سبکپر است . اثیر اخسیکتی .بس سبکپر م...
-
نازاده
لغتنامه دهخدا
نازاده . [ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) بچه ناورده . بارننهاده . نزاده . که بار خود ننهاده باشد. که بچه ٔ خود نزائیده باشد : گر نبایدت بزادن بگرایم من همچنین باشم و نازاده بپایم من . منوچهری . || نزائیده . متولدنشده : ای ازآن آوا که گر گوباره آنجا بگذردبفک...