کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ننه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ننه
/nane/
معنی
مادر.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بیبی، جده، مادربزرگ
۲. مادر، مامان، والده
۳. خدمتکار، مستخدمه
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ننه
لغتنامه دهخدا
ننه . [ ن َ ن َ / ن َ ن ِ ] (اِ)در تداول ، مادر. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ).والده . || مادربزرگ . جده . (فرهنگ فارسی معین ). || خدمتکار زن مخصوصاً اگر پیر باشد. (فرهنگ عامیانه ٔ جمال زاده از فرهنگ فارسی معین ).- ننه جان ؛ مادرجان . کلمه ای ک...
-
ننه
لغتنامه دهخدا
ننه . [ ن َ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بالک از بخش مریوان شهرستان سنندج که 100 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و قنات ، محصولش غلات و لبنیات و توتون ، شغل اهالیش زراعت و گله داری است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
ننه
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیبی، جده، مادربزرگ ۲. مادر، مامان، والده ۳. خدمتکار، مستخدمه
-
ننه
فرهنگ فارسی معین
(نَ نِ) (اِ.) (عا.) مادر، مادربزرگ .
-
ننه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹نهنه› [عامیانه] nane مادر.
-
ننه
دیکشنری فارسی به عربی
ام
-
ننه
لهجه و گویش تهرانی
مادر،مادر بزرگ
-
ننه
واژهنامه آزاد
مادر;مادر بزرگ
-
واژههای مشابه
-
نَنَه
لهجه و گویش بختیاری
nana ننه، مادر.
-
ننه صمد،ننه ممد،ننه علی
لهجه و گویش تهرانی
صدا کردن زنان با اسم پسر آنها
-
ننه حوا
لغتنامه دهخدا
ننه حوا. [ ن َ ن َ / ن ِ ح َوْ وا ] (اِخ ) در تداول ، حوا. مادر آدمیان . مقابل باباآدم . رجوع به حوا شود. || (اِ مرکب ) در گیاه شناسی ، نام گیاهی است از تیره ٔ چتریان که یکساله است و برگهائی شبیه برگ زردک دارد و ارتفاعش بین 30 تا 90 سانتی متر است و ب...
-
ننه کران
لغتنامه دهخدا
ننه کران . [ ن ُ ن َ ک َ ] (اِخ ) دهی است از بخش نمین شهرستان اردبیل که 792 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه ، محصولش غلات و حبوبات ، شغل اهالی زراعت و گله داری است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
بچه ننه
فرهنگ فارسی معین
( ~. نَ نِ) (ص .) کنایه از: آدم ترسو، بی کفایت و وابسته به دیگران .
-
بچه ننه
لغتنامه دهخدا
بچه ننه . [ ب َ چ َ / چ ِ / ب َچ ْ چ َ / چ ِ ن َ ن ِ ] (اِ مرکب ) طفل مورد علاقه ٔ مادر. || (ص مرکب ) ننر. نازپرورده . || پخمه . || بی تجربه . ناآزموده . که تجربه ندارد. که راه و رسم نداند. ناشی در کارها. دنیانادیده . کارنادیده .