کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نم کرده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نم کرده
معنی
(نَ. کَ دِ) (ص مف .) 1 - رطوبت کشیده ، اندکی آب زده . 2 - (کن .) (عا.) رفیقه ، معشوقه .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نم کرده
لغتنامه دهخدا
نم کرده . [ ن َ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مرطوب . آب زده . || در تداول ، کنایه از مجهز و آماده و منتظر. گویند: همیشه چند نفر نم کرده دارد؛ همیشه چند تن در انتظار و به فرمان اویند.
-
نم کرده
فرهنگ فارسی معین
(نَ. کَ دِ) (ص مف .) 1 - رطوبت کشیده ، اندکی آب زده . 2 - (کن .) (عا.) رفیقه ، معشوقه .
-
نم کرده
لهجه و گویش تهرانی
رفیقه
-
واژههای مشابه
-
نَم نَم ،نَم نَمک
لهجه و گویش تهرانی
به آهستگی
-
نم نم
لغتنامه دهخدا
نم نم . [ ن َ ن َ ] (ص مرکب ) باران نم نم ؛ بارانی اندک با قطره هائی خرد. || (ق مرکب ) نم نم باریدن ؛ نم نمک باران آمدن . کم و با دانه های خرد باریدن . (یادداشت مؤلف ). || نم نم نوشیدن (خوردن )؛ قطره قطره و اندک اندک صرف کردن . کم کم و با فاصله نوشی...
-
نم نم
فرهنگ فارسی معین
(نَ. نَ) (اِمر.) ریزریز، آهسته آهسته .
-
نم نم باران
دیکشنری فارسی به عربی
رذاذ
-
ریزش نم نم
دیکشنری فارسی به عربی
رش
-
پُف نم،پُف نم زدن
لهجه و گویش تهرانی
آب را با دهان پاشیدن،افشانه زدن آب در ساخت نمد
-
گل نم
لغتنامه دهخدا
گل نم . [ گ ُ ن َ ] (اِ مرکب ) نم کم . نم قلیل . نم اندک . آب بسیار اندک که بر چیزی پاشند. در اصطلاح عوام ، قدری آب به تنباکو زدن . رجوع به گل نم زدن شود.
-
hygroscopic
نمگیر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] 1. دارای توانایی بارز در تسریع میعان بخار آب 2. مادهای که خواص فیزیکی آن براثر بخار آب تغییر چشمگیر مییابد
-
hygroscopicity
نمگیرایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] توانایی نسبی هر ماده در جذب سطحی بخار آب از محیط
-
hygroscopy
نمگیری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] مطالعۀ توانایی موادی مانند هواویزها، در جذب بخار آب از محیط
-
hygrograph
نمنگار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] ابزاری برای ثبت پیوستۀ رطوبت جوّ