کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نم سنج نقطه شبنمی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
hygrophyte 2
نمرُست
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] گیاهی که در مناطق بسیار مرطوب رشد میکند
-
hygrometer
نمسنج
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] ابزاری برای اندازهگیری محتوای بخار آب موجود در جوّ
-
hygrometric
نمسنجشی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] مربوط به نمسنجی
-
hygrometry
نمسنجی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] مطالعه دربارۀ اندازهگیری رطوبت جوّ یا گازهای دیگر
-
hygrologic/ hygrological
نمشناختی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] مربوط به نمشناسی
-
hygrology
نمشناسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] مطالعۀ محتوای بخار آب جوّ
-
نم دادن
لغتنامه دهخدا
نم دادن . [ ن َ دَ ] (مص مرکب ) آب کم دادن . (فرهنگ فارسی معین ). مرطوب کردن . خیس کردن : سخن را به نم کن به دانش که خاک نیامد به هم تا ندادیش نم .ناصرخسرو.
-
نم زدن
لغتنامه دهخدا
نم زدن . [ ن َ زَ دَ ] (مص مرکب ) افشاندن آب کم بر چیزی . (یادداشت مؤلف ). رطوبت دادن و مرطوب کردن چیزی را. آبی اندک بر چیزی افشاندن : نم زدن تنباکو را، نم زدن لباس را پیش از اتو کشیدن : چو شد ز نم زدن ابرهای فاخته گون درخت باغ چو طاووس جلوگی خرم . ...
-
نم شب
لغتنامه دهخدا
نم شب . [ ن َ م ِ / ن َ ش َ ] (اِ مرکب ) شب نم . (یادداشت مؤلف ) (از مهذب الاسماء).
-
نم کردن
لغتنامه دهخدا
نم کردن . [ ن َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به آب ترکردن : تنباکو را به آب نم کردن . || خمیر کردن : نم کردن حنا و رنگ و غیره . (یادداشت مؤلف ).- درِ کسی را نم کردن ؛ کلاه بر سرش گذاشتن . فریبش دادن .
-
نم کشیدن
لغتنامه دهخدا
نم کشیدن . [ ن َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) رطوبت کشیدن . خیس شدن . اندکی تر شدن .رطوبت کمی از هوا یا از زمین مرطوب به خود گرفتن .
-
نم گرفتن
لغتنامه دهخدا
نم گرفتن . [ ن َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) رطوبت کشیدن براثر ماندن در هوای بارانی ، یاروی زمین مرطوبی کمی خیس شدن و رطوبت یافتن . || نم گرفتن چشم ؛ اشک در دیده آمدن : ز بس گرد چشم جهان نم گرفت ز بس کشته پشت زمین خم گرفت .اسدی .
-
نم آگین
لغتنامه دهخدا
نم آگین . [ ن َ ] (ص مرکب ) نمگین . (آنندراج ).
-
نم آلود
لغتنامه دهخدا
نم آلود. [ن َ ] (ن مف مرکب ) مرطوب . خیس . کنایه از چشم گریان .
-
نم خورده
لغتنامه دهخدا
نم خورده . [ ن َ خوَرْ / خُرْ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آب رسیده و از نم ضایعشده . (آنندراج ). رجوع به نم دیده شود.