کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نمک گیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نمک گیر
/namakgir/
معنی
کسی که نانونمک دیگری را بخورد و موظف به رعایت حق نانونمک شود.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نمک گیر
لغتنامه دهخدا
نمک گیر. [ ن َ م َ ] (نف مرکب ) کسی که مقدار اندکی از چیزی را بچشد تا اندازه ٔ نمک آن رامعین کند. (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) : نمک گیر خمیر هر سرشت است . زلالی (از آنندراج ). || (ن مف مرکب ) آنکه موظف به رعایت حق نان و نمک خوردن است . (فرهنگ فارسی ...
-
نمک گیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [مجاز] namakgir کسی که نانونمک دیگری را بخورد و موظف به رعایت حق نانونمک شود.
-
واژههای مشابه
-
نَمک
لهجه و گویش بختیاری
namak نمک.
-
نمک چشانی،نمک چشان
لهجه و گویش تهرانی
چشته خور کردن،اندکی چشیدن
-
کویر نمک
لغتنامه دهخدا
کویر نمک . [ ک َ رِ ن َ م َ ] (اِخ ) ناحیه ای است که از خراسان و سیستان تاحوالی قم و کاشان و یزد امتداد می یابد. از مواد رسوبی رودهای سابق پر شده است . در زمانهای قدیم در این نقاط دریاچه هایی بوده که به تدریج خشک شده است . در موقع باریدن باران مقداری...
-
گرفتن نمک
لغتنامه دهخدا
گرفتن نمک . [ گ ِ رِ ت َ ن ِ ن َ م َ ] (مص مرکب ) به جزای نمک حرامی گرفتار آمدن . (آنندراج ).
-
allochtonous salt
نمک نابرجا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] تودۀ نمکی ورقهایشکل که در سطوح چینهشناختی بر روی لایۀ برجا قرار گرفته است
-
halotolerant
نمکتاب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-میکربشناسی] موجودی که در برقکافهای بسیار غلیظ میتواند رشد کند
-
halophile
نمکدوست1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-میکربشناسی] موجودی که برای رشد مناسب به نمک با غلظت زیاد نیاز دارد
-
halophilic
نمکدوست2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-میکربشناسی] ویژگی موجودی که برای رشد مناسب به نمک با غلظت زیاد نیاز دارد
-
halophyte
نمکرُست
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] گیاهی که معمولاً در خاکهای قلیایی یا شور رشد میکند
-
desalination
نمکزدایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] فرایندی برای حذف مقادیر زیاد نمک یا یون از آب دریا که معمولاً از روشهای تقطیر یا اسمز معکوس برای این کار استفاده میشود
-
salt splitting
نمکشکافی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[خوردگی] توانایی تبادلگرهای کاتیونی و آنیونی برای تبدیل کاتیونهای آب به اسید و آنیونهای آب به باز
-
salt flat
کفهنمک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] سطحی تخت با قشری از نمک