کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نمک به حرامی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
نمک لان
لغتنامه دهخدا
نمک لان . [ ن َ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ده پیر از بخش حومه ٔ شهرستان خرم آباد،در 19هزارگزی شمال خرم آباد واقع است و 240 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و چاه ، محصولش غلات و لبنیات ، شغل اهالی زراعت و گله داری و فرش بافی است . معدن نمکی در این ده وج...
-
نمک ناشناس
لغتنامه دهخدا
نمک ناشناس . [ ن َ م َ ش ِ ] (نف مرکب ) نمک کور. حق ناشناس . ناسپاس . که پاس نان و نمک ندارد.
-
نمک ناشناسی
لغتنامه دهخدا
نمک ناشناسی . [ ن َ م َ ش ِ ] (حامص مرکب ) عمل نمک ناشناس . ناحق گزاری . حق ناشناسی . ناسپاسی .
-
نمک نشناس
لغتنامه دهخدا
نمک نشناس . [ ن َ م َ ن َ ] (نف مرکب ) نمک ناشناس . ناسپاس . بی وفا.
-
نمک نشناسی
لغتنامه دهخدا
نمک نشناسی .[ ن َ م َ ن َ ] (حامص مرکب ) نمک ناشناسی . حق ناشناسی .
-
نمک افشاندن
لغتنامه دهخدا
نمک افشاندن . [ ن َ م َ اَ دَ ] (مص مرکب ) نمک پاشیدن . نمک ریختن بر غذائی . || کنایه از اشک ریختن . سرشک افشاندن .
-
نمک انگیختن
لغتنامه دهخدا
نمک انگیختن . [ ن َ م َ اَ ت َ ](مص مرکب ) کنایه از اشک ریختن و گریستن است . (از آنندراج ). نمک انگیزیدن . نمک ریزیدن . (ناظم الاطباء).
-
نمک انگیزیدن
لغتنامه دهخدا
نمک انگیزیدن . [ن َ م َ اَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از گریه کردن . (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج ). نمک ریزیدن . نمک انگیختن . (ناظم الاطباء). گریستن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
نمک برافکندن
لغتنامه دهخدا
نمک برافکندن . [ ن َ م َ ب َ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نمک افکندن . نمک پاشیدن : نعره کنان چون نمک بر آتشم ایراغم نمکم بر دل فگار برافکند.خاقانی .
-
نمک پاشیدن
لغتنامه دهخدا
نمک پاشیدن . [ ن َ م َ دَ ] (مص مرکب ) نمک افشاندن . بر چیزی نمک ریختن . || در تداول ، سخنی یا حرکتی ناپسند و ناموجه و دور از ادب ادا کردن .
-
نمک چشیدن
لغتنامه دهخدا
نمک چشیدن . [ ن َ م َ چ َ / چ ِ دَ ] (مص مرکب ) نمک چشه کردن . اندکی از غذا چشیدن : گر جوسنگی نمک خودچشی دامن از این بی نمکی درکشی .نظامی .
-
نمک سودن
لغتنامه دهخدا
نمک سودن . [ ن َ م َ دَ ] (مص مرکب ) نمک سابیدن . || نمک پاشیدن . نمک ریختن : در چشم اعتبار نمک سودن است و بس در شوره زار علم اگر هست حاصلی .صائب (از آنندراج ).
-
نمک کردن
لغتنامه دهخدا
نمک کردن . [ ن َ م َ ک َ دَ ] (مص مرکب )نمک در ظرفی یا غذایی ریختن . نمک بر چیزی پاشیدن .
-
نمک گرفتن
لغتنامه دهخدا
نمک گرفتن . [ ن َ م َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) مزه یافتن . بانمک شدن . نمکین و مطبوع شدن : عشق از افلاس می گیرد نمک عشق مفلس را سزد بی هیچ شک . عطار.|| نمک گرفتن کسی را؛ نمک گیر شدن .
-
نمک آلود
لغتنامه دهخدا
نمک آلود. [ ن َ م َ ] (ن مف مرکب ) نمک آلوده .