کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نمکشکافی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
salt splitting
نمکشکافی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[خوردگی] توانایی تبادلگرهای کاتیونی و آنیونی برای تبدیل کاتیونهای آب به اسید و آنیونهای آب به باز
-
واژههای مشابه
-
نمک
لغتنامه دهخدا
نمک . [ ن َ م َ ] (اِ مصغر) از: نم + ک (پسوند تصغیر). رطوبتی اندک . اندک نم و رطوبتی . قطره ای : هم ساده گلی هم شکری هم نمکی بر برگ گل سرخ چکیده نمکی .عسجدی .
-
نمک
لغتنامه دهخدا
نمک . [ ن َ م َ ] (اِ) ماده ای سپید که به آسانی سوده می گردد و در آب حل می شود و آن را در تلذیذ غذاها به کار می برند و سبخ نیز گویند. (ناظم الاطباء). ملح . ابوعون . عسجر. (منتهی الارب ). ابوصابر. ابوالمطیب . (المرصع). ماده ٔ کانی سفیدرنگ شورمزه ای که...
-
نمک
فرهنگ فارسی معین
(نَ مَ) (اِ.) مادة سپیدی است که به آسانی سوده می گردد و در آب حل می شود و آن را از آب دریا و معدن به دست می آورند. ؛ ~ به حرام (عا.) ناسپاس ، حق ناشناس . ؛ ~ را خوردن و نمکدان را شکستن کنایه از: به ولی نعمت خود خیانت کردن .
-
نمک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: namak] ‹نماک› (شیمی) namak جسمی سفیدرنگ، بلوری، شورمزه، و محلول در آب که در اغذیه میریزند و با بسیاری از خوراکیها خورده میشود که از آب دریا و از معدن بهدست میآید؛ کلرور سدیم؛ نمک طعام.
-
نمک
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: nemak طاری: nemak طامه ای: namak طرقی: nemak کشه ای: nemak نطنزی: namk
-
نَمک
لهجه و گویش بختیاری
namak نمک.
-
calyx splitting
کاسهشکافی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی- علوم باغبانی] عارضهای که در گیاهان باعث شکافته شدن کاسۀ گل میشود
-
goniotomy, Barkans operation
گوشهشکافی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] عمل جراحی برای کم کردن فشار داخل چشم ازطریق ایجاد شکاف در مجاری اِشْلِم (Schlemms Canals)
-
pleurotomy
جَنبشکافی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] ایجاد برش در حفرۀ جَنبی از راه دیوارۀ قفسۀ سینه
-
زِهراهشکافی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] ← زِهراهبُری
-
sphincterotomy
بَندارهشکافی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] بریدن بَنداره متـ . بَندارهبُری
-
valvotomy
دریچهشکافی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] برش دریچه با عمل جراحی
-
pericardiotomy
پیراشامهشکافی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] باز کردن یا بریدن کیسۀ غشایی پیرامون قلب با عمل جراحی