کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نمکسار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نمکسار
/namaksār/
معنی
= نمکزار
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نمکسار
لغتنامه دهخدا
نمکسار. [ ن َ م َ ] (اِ مرکب ) نمک زار. کان و معدن نمک . (ناظم الاطباء). مَلاّحة. (یادداشت مؤلف ) : دل ستم کش عاشق همیشه در کار است ز شوربختی خود عامل نمکساراست .سراج (از آنندراج ).
-
نمکسار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] namaksār = نمکزار
-
جستوجو در متن
-
نمکزار
واژگان مترادف و متضاد
۱. نمکسار، نمکستان، نمکلاخ، نمکلان ۲. شورهزار، کویر، لمیزرع
-
نمک زار
لغتنامه دهخدا
نمک زار. [ ن َ م َ ] (اِ مرکب ) زمین شور که در آن نمک فراوان باشد. (ناظم الاطباء). شورستان . مَمْلَحة. مَلاّحة. نمکسار. (یادداشت مؤلف ). شوره زار. (فرهنگ فارسی معین ) : چون بیابان سوخته رویش ز اشک شور گرم چون به تابستان نمک زار بیابان آمده . خاقانی ...
-
شوره
لغتنامه دهخدا
شوره . [ رَ / رِ ] (اِ) از آن باروت سازند و به عربی ملح الدباغین گویند و معرب آن شورج است . (برهان ) (آنندراج ). جسمی که در ساختن باروت بکار میرود و عبارت است از «آزتات پتاس » و این جسم را در هندوستان و مصر پس از آنکه موسم باران گذشت از سطح زمین میگی...
-
سار
لغتنامه دهخدا
سار. (اِ) سر. (برهان ) (جهانگیری ) (شعوری ) (انجمن آرا) (آنندراج ). که به عربی رأس گویند. (برهان ). به این معنی در ترکیبات زیر آمده است : آسیمه سار، سرآسیمه . آسیمه سر. سیمه سار : من از بهر آن بچه آسیمه سارهمی گردم اندر جهان سوگوار. شمسی (یوسف و زلی...