کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نمکدان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نمکدان
/namakdān/
معنی
۱. ظرف کوچکی که در آن نمک میریزند.
۲. [قدیمی، مجاز] دهان معشوق.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
saltcellar, saltshaker
-
جستوجوی دقیق
-
نمکدان
لغتنامه دهخدا
نمکدان . [ ن َ م َ ] (اِ مرکب ) ظرفی که نمک را سوده در آن نگه دارند. (آنندراج ). آوند نمک که در آن نمک ریخته در سر سفره می گذارند. (ناظم الاطباء). مِمْلَحة. (دهار) (منتهی الارب ) : این چنان زرین نمکدان بر بلورین مائده وآن چنان چون در غلاف زر سیمین گو...
-
نمکدان
لغتنامه دهخدا
نمکدان . [ ن َ م َ ] (اِخ ) دهی است از بخش قشم شهرستان بندرعباس که یکصد تن سکنه دارد. آبش از چاه ، محصولش غلات ، شغل اهالی صید ماهی و کرایه کشی است . در این ده معدن نمک وجود دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
نمکدان
لغتنامه دهخدا
نمکدان . [ ن َ م َ ] (اِخ ) نام بنائی است از دوره ٔ صفویه در اصفهان . این بنا را ظل السلطان ویران کرد. (یادداشت مؤلف ).
-
نمکدان
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) 1 - ظرفی شیشه ای ، بلورین و غیره که در آن نمک کنند. 2 - (کن .) دهان معشوق . 3 - (عا.) شخص با ملاحت .
-
نمکدان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) namakdān ۱. ظرف کوچکی که در آن نمک میریزند.۲. [قدیمی، مجاز] دهان معشوق.
-
نمکدان
دیکشنری فارسی به عربی
ملح
-
واژههای مشابه
-
کاخ نمکدان
لغتنامه دهخدا
کاخ نمکدان .[ خ ِ ن َ م َ ] (اِخ ) از بناهای عهد صفویه . در گزارشهای باستان شناسی آمده : بفاصله ٔ صد و پنجاه متر در جنوب آینه خانه عمارت نمکدان بشکل دایره روی زمین مرتفعی ساخته شده بود. این عمارت هشت ضلعی و سه طبقه بوده شرق و غرب آن را باغ سعادت آباد...
-
نان و نمکدان شکستن
لغتنامه دهخدا
نان و نمکدان شکستن . [ ن ُن َ م َ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از حرام خواری کردن . (برهان قاطع). حرام نمکی کردن . (فرهنگ رشیدی ). نان خوردن و نمکدان شکستن . نمک بحرام بودن . ناسپاسی کردن . (از آنندراج ). نان خوردن و نمکدان بردن یا دزدیدن .کفران نع...
-
جستوجو در متن
-
نمکدون
لهجه و گویش بختیاری
namakdun نمکدان.
-
saltcellars
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نمک، نمکدان
-
salt shaker
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نمکپاش، نمکدان، میکروفون
-
saltcellar
دیکشنری انگلیسی به فارسی
انبار نمک، نمکدان
-
saltshaker
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نمکپاش، نمکدان، میکروفون