کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نمونۀ مرجع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
reference template, template 2
نمونۀ مرجع
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] مجموعهدادههای موجود در سامانۀ امنیتی که مشخصههای مربوط به هویت خاصی را نشان میدهد
-
واژههای مشابه
-
نمونه
فرهنگ نامها
(تلفظ: ne(o,a)mune) مقدار یا تعداد کم از چیزی یا از مجموعهای که نشاندهندهی ویژگیهای آن چیز یا آن مجموعه است ، نمودار ؛ مثال ؛ سرمشق ، الگو ؛ دارای ویژگیهای شایسته که میتواند برای دیگران سرمشق باشد .
-
نمونه
لغتنامه دهخدا
نمونه . [ ن ُ / ن ِ مو ن َ / ن ِ ] (اِ) نمودار. (اوبهی ) (از غیاث اللغات ). انموذج معرب آن است . (انجمن آرا). نمویه . جزء کوچک و مقدار اندک از هر چیزی که بدان می نمایانند همه ٔ آن چیز را و هر چیزی که به وسیله ٔ آن چیز دیگری را بنمایانند و آشکار سازند...
-
نمونه
واژگان مترادف و متضاد
۱. الگو، سرمشق، مدل ۲. اسوه ۳. انموذج، شبیه، مانند، مثل، همانند ۴. قیاس، نمودار
-
نمونه
فرهنگ فارسی معین
(نَ یا نُ نِ) (اِ.) 1 - مثل ، مانند. 2 - مقدار کمی از چیزی که به کسی نشان دهند. 3 - سرمشق ، الگو.
-
نمونه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ne(a,o)mune ۱. مثل؛ مانند؛ نمودار.۲. مقدار کمی از چیزی که به کسی نشان بدهند.۳. (صفت) دارای ویژگیهای برجسته؛ ممتاز: معلمِ نمونه.۴. (صفت) ازکارافتاده.۵. (صفت) [قدیمی، مجاز] زشت.۶. (صفت) [قدیمی، مجاز] ناتمام؛ ناقص.
-
نمونه
دیکشنری فارسی به عربی
عينة , مثال , نموذج , هالة ، استمارة
-
melody type
لحن نمونه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] ترکیب بنیانی و ذاتی لحن یا طرح کلی آن که سرمشق الحان دیگر قرار میگیرد
-
sample, échantillon (fr.)
نمونه 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[عمومی] نمونهای معمولاً کوچک که برای تبلیغ کالایی بهرایگان عرضه شود
-
model
نمونه 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هنرهای تجسمی] پیکرهای کوچکتر از یک اثر هنری
-
sample
نمونه 3
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم مهندسی] جزء یا بخشی از ماده یا جسم که خواص ترکیبی یا دیگر قابلیتهای آن ماده را نشان دهد
-
token
نمونه 4
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] هریک از تجلیهای ملموس و عینی یک نوع که ویژگیهای آن نوع را نمایش دهد
-
biased sample
نمونۀ اریب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[آمار، ریاضی] نمونهای که از نوعی فرایند نمونهگیری به دست میآید و یک مؤلفۀ خطای سامانمند را القا میکند، در مقابل خطای تصادفی که اثر آن بهطور متوسط صفر میشود
-
upsampling
نمونهافزایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی پزشکی] در پردازش نشانک، فرایند افزایش آهنگ نمونهبرداری از یک نشانک