کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نمونهپرداز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
sampler
نمونهپرداز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] سختافزاری که میتواند نمونههای صوتی ضبطشـده به روش رقمی را ثبت و آنها را در طرحوارهای از شستیها یا خود شستیها توزیع کند و با زیروبمیهای متفاوت به صدا درآورد
-
واژههای مشابه
-
rendering 1, rendition, rendu (fr.)
پرداز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون، هنرهای تجسمی] فرایند تبدیل تصاویر خطی به تصاویر کامل
-
پرداز
فرهنگ فارسی معین
(پَ) (ص فا.) در ترکیب با واژه های دیگر، معانی تازه پدید می آورد مانند: 1 - گوینده ، پردازنده : سخن پرداز. 2 - سازنده ، تمام کننده : دروغ پرداز. 3 - تهی کننده : کیسه - پرداز.
-
پرداز
لغتنامه دهخدا
پرداز. [ پ َ ] (فعل امر). || (نف ) نعت فاعلی از پرداختن ، پردازنده . گوینده . بیان کننده . چنانکه در کلمات مرکبه ٔ ذیل : نکته پرداز. افسانه پرداز. قصه پرداز. عبارت پرداز. دروغ پرداز. || سازنده . به اتمام و انجام رساننده چنانکه در چهره پرداز (مصور. نق...
-
پرداز
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ پرداختن و پردازیدن) pardāz ۱. = پرداختن: ◻︎ همیشه به یزدانپرستان گرای / بپرداز دل زاین سپنجیسرای (فردوسی: ۸/۴۱۶).۲. آرایشکننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): چهرهپرداز، سخنپرداز.٣. گوینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): عبارتپرداز، دروغپرداز، نک...
-
نمونه
فرهنگ نامها
(تلفظ: ne(o,a)mune) مقدار یا تعداد کم از چیزی یا از مجموعهای که نشاندهندهی ویژگیهای آن چیز یا آن مجموعه است ، نمودار ؛ مثال ؛ سرمشق ، الگو ؛ دارای ویژگیهای شایسته که میتواند برای دیگران سرمشق باشد .
-
نمونه
لغتنامه دهخدا
نمونه . [ ن ُ / ن ِ مو ن َ / ن ِ ] (اِ) نمودار. (اوبهی ) (از غیاث اللغات ). انموذج معرب آن است . (انجمن آرا). نمویه . جزء کوچک و مقدار اندک از هر چیزی که بدان می نمایانند همه ٔ آن چیز را و هر چیزی که به وسیله ٔ آن چیز دیگری را بنمایانند و آشکار سازند...
-
نمونه
واژگان مترادف و متضاد
۱. الگو، سرمشق، مدل ۲. اسوه ۳. انموذج، شبیه، مانند، مثل، همانند ۴. قیاس، نمودار
-
نمونه
فرهنگ فارسی معین
(نَ یا نُ نِ) (اِ.) 1 - مثل ، مانند. 2 - مقدار کمی از چیزی که به کسی نشان دهند. 3 - سرمشق ، الگو.
-
نمونه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ne(a,o)mune ۱. مثل؛ مانند؛ نمودار.۲. مقدار کمی از چیزی که به کسی نشان بدهند.۳. (صفت) دارای ویژگیهای برجسته؛ ممتاز: معلمِ نمونه.۴. (صفت) ازکارافتاده.۵. (صفت) [قدیمی، مجاز] زشت.۶. (صفت) [قدیمی، مجاز] ناتمام؛ ناقص.
-
نمونه
دیکشنری فارسی به عربی
عينة , مثال , نموذج , هالة ، استمارة
-
عشق پرداز
لغتنامه دهخدا
عشق پرداز. [ ع ِ پ َ ] (نف مرکب ) عاشق پیشه . عشق باره : خوشا تغافل رسوای عشق پردازان برای دیدن پنهان بهانه میخواهند.ظهوری (از آنندراج ).
-
عشوه پرداز
لغتنامه دهخدا
عشوه پرداز. [ ع ِش ْ وَ / وِ پ َ ] (نف مرکب ) عشوه پردازنده . دارای ناز و کرشمه . (ناظم الاطباء). آنکه ناز و کرشمه کند. دارای ناز و غمزه . (فرهنگ فارسی معین ).
-
گریه پرداز
لغتنامه دهخدا
گریه پرداز. [ گ ِرْ ی َ / ی ِ پ َ ] (نف مرکب ) مبکی و گریه آور. (ناظم الاطباء). || گریه کننده . گریان : بران گریه پرداز رشک است رشک که اشک رخش پاک گردد به اشک .ظهوری (از آنندراج ).