کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نمودار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نمودار
/ne(a,o)mudār/
معنی
۱. ظاهر؛ نمایان؛ آشکار.
۲. مانند؛ نظیر.
۳. نشان؛ علامت.
۴. (ریاضی) خطی که میزان بالاوپایین رفتن تعداد یا مقدار محصولات یا درآمدها و چیزهای دیگر را نشان میدهد. برای ترسیم این خط جدول شطرنجمانندی بر صفحۀ کاغذ رسم و میزان تغییر مقدار را با پایین بردن یا بالا بردن آن خط نشان میدهند.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. جدول، دیاگرام، طرح، منحنی، نقشه، نمونه
۲. آشکار، پدیدار، پیدا، ظاهر، مشهود، نمایان، هویدا
۳. سند، شاهد، علامت، نماد، نماینده
دیکشنری
barometer, chart, diagram, graph, outward, schema, scheme, testament
-
جستوجوی دقیق
-
profile 4, graph-chart, graph 3
نمودار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] نگارهای که در آن نمرههای یک فرد یا گروهی از افراد در آزمونهای مختلف بازنمایی میشود
-
نمودار
لغتنامه دهخدا
نمودار. [ ن ُ / ن ِ ] (نف ) نمایان . مرئی . (برهان قاطع). مشهود. (فرهنگ فارسی معین ). پیدا. ظاهر. آشکار. (انجمن آرا) پدیدار. هویدا. تابان . (ناظم الاطباء). چیزی که در نظر نماید. (از رشیدی ) : نموداری که از مه تا به ماهی است طلسمی بر سر گنج الهی است ....
-
نمودار
واژگان مترادف و متضاد
۱. جدول، دیاگرام، طرح، منحنی، نقشه، نمونه ۲. آشکار، پدیدار، پیدا، ظاهر، مشهود، نمایان، هویدا ۳. سند، شاهد، علامت، نماد، نماینده
-
نمودار
فرهنگ فارسی معین
(نُ یا نَ) [ په . ] 1 - (ص فا.) پدیدار، هویدا. 2 - (اِ.) جدولی که مقدار صعود و نزول چیزی را نشان دهد.
-
نمودار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: n(i)mūtār] ne(a,o)mudār ۱. ظاهر؛ نمایان؛ آشکار.۲. مانند؛ نظیر.۳. نشان؛ علامت.۴. (ریاضی) خطی که میزان بالاوپایین رفتن تعداد یا مقدار محصولات یا درآمدها و چیزهای دیگر را نشان میدهد. برای ترسیم این خط جدول شطرنجمانندی بر صفحۀ کاغذ رسم و...
-
نمودار
دیکشنری فارسی به عربی
تخطيط , رسم بياني , مخطط
-
واژههای مشابه
-
Argand diagram
نمودار آرگان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] یک دستگاه مختصات دکارتی دوبعدی که برای نمایش شهودی اعداد مختلط به کار میرود
-
deployment diagram
نمودار استقرار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] نمودار نشاندهندۀ ترکیب یگانهایی که در مرحلۀ هجوم عملیات آبخاکی قرار است بهصورت گروههای قایقی از مناطق تجمع به خط عزیمت، مطابق با روش اعزام و استقرار یگان در قالب نیروی پیادهشونده، پیشروی نمایند
-
climatic diagram, climagram, climagraph, climatogram, climatograph, climogram, climograph
نمودار اقلیمی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] نمودار معرف اطلاعات اقلیمشناختی
-
loading diagram, loading graph
نمودار بارگیری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] 1. نموداری که محل توزیع نیروهای وارد بر اجزای سازۀ هواگَرد یا سامانهها را نشان میدهد 2. نقشه یا طرحی که براساس آن محل بارگیری انبارهای هواگَرد مشخص میشود و مسئول بارگیری باید طبق آن بار را توزیع کند
-
Pourbaix diagram
نمودار پوربه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[خوردگی] ← نمودار پتانسیلـ پ.هاش.
-
periodontal chart
نمودار پیرادندانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی-دندانپزشکی] نموداری که وضعیت پیرادندانی دندانها را نشان میدهد
-
radiation pattern
نمودار تابش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] نمودار تابش الکترومغناطیسی آنتن در جهتهای مختلف
-
desire line diagram
نمودار تمایل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] مجموعهای از خطوط ترسیمشده از مبدأها تا مقصدها که بیانگر حجم سفرهای هر مسیر است