کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نمناکی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نمناکی
لغتنامه دهخدا
نمناکی . [ ن َ ] (حامص مرکب ) رطوبت . تری . مرطوبی . (ناظم الاطباء). بلالة. بلل . بلة. نداوت . (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
رطوبت
واژگان مترادف و متضاد
تری، نمداری، نمناکی ≠ خشکی
-
رطوبت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: رطوبة] rotubat ۱. تری؛ نمناکی.۲. نرمی؛ ملایمت.
-
نداوت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: نداوة] [قدیمی] nadāvat ۱. تر شدن؛ تری؛ نمناکی.۲. شادابی؛ طراوت.
-
نمگینی
لغتنامه دهخدا
نمگینی . [ ن َ ] (حامص مرکب ) نمگین بودن . نمناکی . رطوبت . تری .
-
بلل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] balal ۱. تر کردن با آب.۲. (اسم) تری؛ نمناکی.۳. (اسم) نم.
-
نداوت
فرهنگ فارسی معین
(نَ وَ) [ ع . نداوة ] (حامص .) 1 - تری ، نمناکی . 2 - تازگی ، طراوت .
-
soil climate
اقلیم خاک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] شرایط حاکم بر نوع مشخصی از خاک ازلحاظ نمناکی و دما
-
نمی
لغتنامه دهخدا
نمی . [ ن َ ] (حامص ) تری . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نمناکی . مرطوبی . || سردی . (ناظم الاطباء).
-
رطوبت
فرهنگ فارسی معین
(رُ بَ) [ ع . رطوبة ] 1 - (مص ل .) تر شدن . 2 - (اِمص .) نمناکی ، تری .
-
تلل
لغتنامه دهخدا
تلل . [ ت َ ل َ ] (ع اِ) تری و نمناکی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
بلل
فرهنگ فارسی معین
(بَ لَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - تری ، نم ، نمناکی . 2 - چیز اندک . 3 - بلل مشتبه (فق .) رطوبت شبهه ناک که در زیر جامة نایم دیده شود.
-
لختینه
لغتنامه دهخدا
لختینه . [ ل َ ن َ ] (اِ) جایی بر ستونهای چوبین که از زمین بقدر هفت یا هشت گز بلند و مرفوع باشد و مردم بالای آن بخسبند تا از زحمت نمناکی زمین محفوظباشند. (آنندراج ). کَتام ، کُتام (در لهجه ٔ گیلان ).
-
ممروتة
لغتنامه دهخدا
ممروتة. [ م َ ت َ ] (ع ص ) ارض ممروتة؛ زمینی که از بسیاری نمناکی وتری علف نرویاند. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). زمین بی گیاه . (شرح قاموس ). مرت . (اقرب الموارد).