کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نمرة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نمرة
معنی
ببرماده , ماده پلنگ
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نمرة
لغتنامه دهخدا
نمرة. [ ن َ م ِ رَ ] (اِخ ) موضعی است در عرفات یا کوهی که بر آن انصاب حرم است . (از منتهی الارب ).
-
نمرة
لغتنامه دهخدا
نمرة. [ ن َ م ِ رَ ] (ع اِ) ابرپاره ٔ خرد. (منتهی الارب )(از اقرب الموارد). ج ، نَمِر. || نوعی ازچادر یمانی . (منتهی الارب ). حبرة. (اقرب الموارد). || شمله ای که در آن خطوط سیاه و سفید باشد.(از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || نوعی از چادر پشمین ک...
-
نمرة
لغتنامه دهخدا
نمرة. [ ن ُ رَ ] (ع اِ) خجک از هر رنگ که باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). نکته . (اقرب الموارد). ج ، نُمَر.
-
نمرة
دیکشنری عربی به فارسی
ببرماده , ماده پلنگ
-
واژههای مشابه
-
نمره
لغتنامه دهخدا
نمره . [ ن ُ رِ ] (اِ) شماره . (لغات فرهنگستان ). عدد و رقمی که بدان چیزی را مشخص کنند: نمره ٔ اتومبیل ، نمره ٔ اطاق ، نمره ٔ تلفن ، نمره ٔ قبض ، نمره ٔ سجل . || درجه . شماره و عددی که کیفیت چیزی را بدان مشخص کنند: پرتقال نمره ٔ یک ، ماشین اصلاح نمره...
-
نمره
واژگان مترادف و متضاد
۱. شماره ۲. رقم، شمار، عدد
-
نمره
فرهنگ واژههای سره
تراز
-
نمره
فرهنگ فارسی معین
(نُ رِ) [ فر. ] (اِ.) 1 - شماره و عدد. 2 - عددی که معرف معلومات شاگرد یا دانشجوست . 3 - حمام های خصوصی گرمابه های عمومی .
-
نمره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: nombre] nomre ۱. عددی که به منظور ارزیابی میزان یادگیری هر دانشآموز یا دانشجو در نظر گرفته میشود.۲. شماره: نمرۀ عینک.
-
نمره
دیکشنری فارسی به عربی
درجة , رقم , علامة
-
نمره
واژهنامه آزاد
اَرزِه، به معنی شماره ای که برای ارزش گذاری به کارگرفته می شود.
-
نمره انداختن
لغتنامه دهخدا
نمره انداختن . [ ن ُ رِ اَ ت َ ] (مص مرکب ) ظاهر شدن نمره در جعبه ای که متصل به زنگ اخبار است و نمودار اطاق یا میزی است که از آنجا پیشخدمت را احضار کرده اند. || در کنتور آب و برق و تلفن ، چرخیدن صفحه ای که نمره هائی بر آن ثبت است و تعیین کردن مقدار آ...
-
نمره برداشتن
لغتنامه دهخدا
نمره برداشتن . [ ن ُ رِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) ثبت کردن و نوشتن نمره ای که نمودار و شاخص چیزی است ، مثلاًدر راهنمائی و رانندگی ، شماره ٔ اتومبیلی را که راننده اش مرتکب خلافی شده است برای اخذ جریمه ثبت کردن .
-
نمره دادن
لغتنامه دهخدا
نمره دادن . [ ن ُ رِ دَ ] (مص مرکب ) در مدارس ، پس از رسیدگی به تکالیف یا تصحیح اوراق امتحانی شاگرد با گذاشتن نمره ای درجه ٔ معلومات و کار او را مشخص کردن .