کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نمر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نمر
/nam[e]r/
معنی
پلنگ.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نمر
لغتنامه دهخدا
نمر. [ ن َ ] (ع مص ) برآمدن بر کوه . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). صعود بر کوه . (از اقرب الموارد).
-
نمر
لغتنامه دهخدا
نمر. [ ن َ م َ ] (ع مص ) پلنگ رنگ گردیدن ابر. (از منتهی الارب ). به رنگ پوست پلنگ گردیدن ابر. (از اقرب الموارد). || خشمناک گردیدن و بدخوی گشتن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
نمر
لغتنامه دهخدا
نمر. [ ن َ م ِ ] (اِخ ) ابن تولب بن زهیربن اقیش العکلی . شاعر مخضرم عرب است . عمری پرتنعم و طولانی کرد و در حدود سال چهاردهم هجرت درگذشت . مردی بخشنده و بذال و صاحب دولت بود. در شعرش احدی را مدح یا هجو نکرد، و پس از بعثت پیغمبر، اسلام آورد و در ایام ...
-
نمر
لغتنامه دهخدا
نمر. [ ن َ م ِ ] (اِخ ) ابن عذربن سعدبن دافع. جد جاهلی یمانی است ، از نسل وی اند بنوسلامان و بنوالمقصص . (از الاعلام زرکلی ج 9 ص 22). و رجوع به الاکلیل ج 10 ص 60 شود.
-
نمر
لغتنامه دهخدا
نمر. [ ن َ م ِ ] (اِخ ) ابن عیمان بن نصربن زهران . جد جاهلی یمانی است . رجوع به الاعلام زرکلی ج 9 ص 22 و التاج ج 3 ص 517 و جمهرةالانساب ص 361 شود.
-
نمر
لغتنامه دهخدا
نمر. [ ن َ م ِ ] (اِخ ) ابن قاسطبن هنب بن افصی بن اعمی . جدی جاهلی است . رجوع به الاعلام زرکلی ج 9 ص 22 و التاج ج 3 ص 586 و اللباب ج 3 ص 238 و جمهرةالانساب ص 283 و الذریعة ج 1 ص 325 و معجم قبائل العرب ص 1192 و معجم مااستعجم ص 80 شود.
-
نمر
لغتنامه دهخدا
نمر. [ ن َ م ِ ] (اِخ ) ابن وبرةبن تغلب بن حلوان .جدی جاهلی است . رجوع به الاعلام زرکلی ج 9 ص 22 و جمهرةالانساب ص 424 و التاج ج 3 ص 587 و اللباب ج 3 ص 239 و ابن خلدون ج 2 ص 248 و نهایةالارب ص 98 و السبائک ص 21 شود.
-
نمر
لغتنامه دهخدا
نمر. [ ن َ م ِ ] (ع ص ، اِ) آب پاکیزه . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بسیار . (منتهی الارب ). کثیر. (اقرب الموارد). || حسب خالص و پاک از آلایش . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، اَنْمار. || ج ِ نَمِرة. رجوع به نَمِرة شود.
-
نمر
لغتنامه دهخدا
نمر. [ ن َ م ِ / ن َ / ن ِ ] (ع اِ) پلنگ . (غیاث اللغات ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (دهار). و آن را نمر بدان جهت گویند که پیسه دار و خالدار است . (ناظم الاطباء). ابوالابرد. ابوالاسود. ابوجلعد. ابومهل . ابوحطان . ابوحطار. ابوالصعب . ابورقاش . ا...
-
نمر
لغتنامه دهخدا
نمر. [ ن ُ ] (ع اِ) ج ِ نَمِر. رجوع به نَمِر شود.
-
نمر
لغتنامه دهخدا
نمر. [ ن ُ م ُ ] (ع اِ) ج ِ نَمِر. رجوع به نَمِر شود.
-
نمر
لغتنامه دهخدا
نمر.[ ن ُ م َ ] (ع اِ) ج ِ نُمْرة. رجوع به نُمْرة شود.
-
نمر
فرهنگ فارسی معین
(نَ مِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - پلنگ . 2 - یوزپلنگ . ج . نمار، نمور.
-
نمر
دیکشنری عربی به فارسی
ببر , پلنگ
-
نمر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: نِمار و نُمُور] (زیستشناسی) [قدیمی] nam[e]r پلنگ.