کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نمدین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نمدین
معنی
( ~.) (ص نسب .) ساخته شده از نمد.
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
felt
-
جستوجوی دقیق
-
نمدین
لغتنامه دهخدا
نمدین . [ ن َ م َ ] (ص نسبی ) از نمد. ساخته شده از نمد : و کلاهی نمدین بر سر داشت و پشمینه ای پوشیده و کلاسنگی در میان بسته . (ترجمه ٔ تفسیر طبری ).
-
نمدین
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص نسب .) ساخته شده از نمد.
-
جستوجو در متن
-
کَپِنک
لهجه و گویش بختیاری
kapenak کپنک، بالاپوش نمدین چوپانان در زمستان. سر آستین آن بسته است و دست از آن بیرون نمىآید.
-
نمدینه
لغتنامه دهخدا
نمدینه . [ ن َ م َ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ) نمدین . چیزهای از نمد کرده . (یادداشت مؤلف ). نمدی .
-
لبادة
لغتنامه دهخدا
لبادة. [ ل ُب ْبا دَ ] (ع اِ) بارانی نمدین . (منتهی الارب ). جامه ٔ نمدین . نمد قبا. قباء نمد. جامه ٔ بارانی . لباس نمدین . بالاپوش که در باران پوشند. ج ، لبادات : بر سر عصابه ٔ زر رومی کند همی در بر لباده ای ز زبرجد کند همی . منوچهری .و آن روز شیر ل...
-
یاپونچه
لغتنامه دهخدا
یاپونچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ) مأخوذ از لهستانی ، نوعی جامه ٔ دارای باشلق ضخیم . (از دزی ج 2 ص 847). جامه ٔ پشم زفت و خشن و ستبر و فراخ که بر روی دیگر جامه ها پوشند. قسمی جبه ٔ نمدین . روپوشی نمدین خشن با شلاله های پشمین . شنلی فراخ یک پارچه از نمد ما...
-
لباده
فرهنگ فارسی معین
(لَ بّ دِ) [ ع . ] (اِ.) بارانی ، بالاپوش بلند. (لباده در اصل به معنی بارانی نمدین است نظیر پوشش مخصوص شبانان و ساربانان که «نمدی » می گویند).
-
کپنک
لغتنامه دهخدا
کپنک . [ ک ِ / ک َ پ َ ن َ ] (اِ) نمدی که مردم بینوا در زمستان بر دوش گیرند. (غیاث اللغات ). پوشش پشمینه که درویشان پوشند و آن تا کمر است و آستین هم ندارد و چون کفن واری است آن را کفنک گفته اند و «فا» به بای فارسی تبدیل یافته است . (از آنندراج ). جام...
-
یلب
لغتنامه دهخدا
یلب . [ ی َ ل َ ] (ع اِ) جوشن چرمین . یلبة، یکی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) : چنانکه ماه همی آرزو کند که بودمر اسب او را آرایش لگام و یلب . فرخی .|| سپر یا زره چرمین یا به خصوص کلاه چرمین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). سپر از پوست . ...
-
شولا
لغتنامه دهخدا
شولا. [ ش َ / شُو ] (اِ) کولا. کپنک . جامه ٔ نمدین خشن کردان و لران و کشاورزان . نمد. دلق گونه ٔ پشمین از نسیجی خشن فقرا را. جبه گونه از پشم که به زمستان روستائیان و کردان و درویشان درپوشند. (یادداشت مؤلف ). خرقه . خرقه ٔ درویشان . (ناظم الاطباء) (ف...
-
کلاسنگ
لغتنامه دهخدا
کلاسنگ . [ ک َ س َ ](اِ) قلاسنگ است که فلاخن باشد و آن چیزی است که شاطران و شبانان بدان سنگ اندازند. (برهان ) (از آنندراج ). قلاسنگ . (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ). فلاخن . (ناظم الاطباء). مقلاع . سرمق (تفلیسی ) : و کلاهی نمدین بر سرداشت و پشمینه ...
-
نمدتکیه
لغتنامه دهخدا
نمدتکیه . [ ن َ م َ ت َک ْ / ت ِک ْ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) نوعی از نمد گستردنی . (آنندراج ). بالش و بستر نمدین : به این هر دو باشد که صلحی دهی کنم چون نمدتکیه ات همرهی . نظام قاری .نمدتکیه زیلو گرفته بدی همی همرهش هرکجا کو شدی . نظام قاری .نمدتکیه از...
-
تیار
لغتنامه دهخدا
تیار. (اِ) تاج سلطان فارس و ماد و تیار پاپ نیز به تقلید از آن ساخته شده است . و دراویش نیز امروز کلاهی به همین شکل دارند.(یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : پارسی ها... کلاهی نمدین که خوب مالیده بودند و آن را تیار می گفتندبر سر... (ایران باستان ج 1 ص 732). ک...
-
کوردین
لغتنامه دهخدا
کوردین . (اِ) به معنی کوردی باشد که جامه ٔ پشمین است . (برهان ) (آنندراج ذیل کوردی ). جامه ٔ پشمین . کوردی . گوردین . گوردی . (فرهنگ فارسی معین ). جامه ٔ پشمین درشت . جامه ٔ نمدین . رشیدی گوردین ضبطکرده . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : کبر کردندی ه...