کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نمایان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نمایان
/na(e,o)māyān/
معنی
واضح؛ هویدا؛ نمودار؛ پیدا و آشکار.
〈 نمایان شدن: (مصدر لازم) ظاهر شدن؛ آشکار شدن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
آشکار، باهر، پدید، پدیدار، پیدا، جلوهگر، ظاهر، علنی، متجلی، محسوس، مشهود، معلوم، نمودار، واضح، هویدا ≠ مخفی، ناپیدا
فعل
بن گذشته: نمایاند
بن حال: نمایان
دیکشنری
apparent, conspicuous, explicit, outward
-
جستوجوی دقیق
-
dominant 3
نمایان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] درجۀ پنجم گامهای بزرگ (major) و کوچک (minor)
-
نمایان
لغتنامه دهخدا
نمایان . [ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (نف ) بسیار واضح و آشکار. (آنندراج ). ظاهر. هویدا. آشکار. (ناظم الاطباء). مشهود. مرئی . علنی . فاحش . بی پرده : بد اندر دلت چند پنهان بودز پیشانی آن بد نمایان بود. بوشکور.عجب دارم خدا بردارد این ظلم نمایان راکه پیش چشم من...
-
نمایان
واژگان مترادف و متضاد
آشکار، باهر، پدید، پدیدار، پیدا، جلوهگر، ظاهر، علنی، متجلی، محسوس، مشهود، معلوم، نمودار، واضح، هویدا ≠ مخفی، ناپیدا
-
نمایان
فرهنگ فارسی معین
(نَ) (ص فا.) ظاهر، هویدا، آشکار.
-
نمایان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) na(e,o)māyān واضح؛ هویدا؛ نمودار؛ پیدا و آشکار.〈 نمایان شدن: (مصدر لازم) ظاهر شدن؛ آشکار شدن.
-
نمایان
دیکشنری فارسی به عربی
مريي
-
نمایان
واژهنامه آزاد
ظاهر.
-
واژههای مشابه
-
exposed point
نقطۀ نمایان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] فرمولدار
-
secondary dominant
نمایان جانشین
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] ← نمایان گذرا
-
applied dominant
نمایان گذرا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] نمایان هر نغمهای جز بنمایه متـ . نمایان جانشین secondary dominant
-
نمایان شدن
لغتنامه دهخدا
نمایان شدن . [ ن ُ / ن ِ / ن َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ظاهر شدن . به نظر درآمدن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آشکار شدن . نموده شدن . (ناظم الاطباء). پیدا شدن . طالعشدن . ظهور. بروز. طلوع . پیدایش . (یادداشت مؤلف ).
-
نمایان کردن
لغتنامه دهخدا
نمایان کردن . [ ن ُ / ن ِ / ن َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ظاهرکردن . واضح و آشکار کردن . بیان کردن . روشن نمودن .
-
آدم نمایان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب. فارسی] (زیستشناسی) 'ādamna(e,o)māyān تیرهای از حیوانات پستاندار از قبیل میمونها که شبیه انسان هستند.
-
نمایان ساختن
دیکشنری فارسی به عربی
اشر