کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نماز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نماز
/namāz/
معنی
۱. (فقه) عبادت مخصوص و واجب مسلمانان که شامل اقامه و حمد و سوره و ذکر تسبیحات واجبئ است و پنج بار در شبانهروز به جا میآورند.
۲. (اسم مصدر) پرستش؛ نیاز؛ سجود؛ بندگی و اطاعت.
۳. (اسم مصدر) [قدیمی] تعظیم کردن در مقابل کسی.
〈 نماز آیات: (فقه) نمازی که پس از وقوع حادثۀ وحشتانگیز مانند زلزله و صاعقۀ شدید میخوانند.
〈 نماز بامداد: (فقه) [قدیمی] دو رکعت نماز که پیش از طلوع آفتاب میخوانند.
〈 نماز بردن: [قدیمی] به خاک افتادن و سجده کردن.
〈 نماز پیشین: (فقه) [قدیمی] نماز ظهر.
〈 نماز پسین: (فقه) [قدیمی] نماز عصر.
〈 نماز خفتن: (فقه) [قدیمی] = 〈 نماز عشا
〈 نماز شام: (فقه) [قدیمی] نماز مغرب.
〈 نماز عشا: نماز خفتن که چهار رکعت است و بعد از نماز مغرب گزارده میشود.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
دعا، صلات، فریضه، نیایش
برابر فارسی
نماژ
فعل
بن گذشته: نماز برد
بن حال: نماز بر
دیکشنری
prayer
-
جستوجوی دقیق
-
نماز
لغتنامه دهخدا
نماز. [ ن َ ] (اِ) خدمت و بندگی . (جهانگیری ) (رشیدی ) (انجمن آرا). خدمتکاری . (غیاث اللغات ) (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). بندگی . اطاعت . فرمان برداری . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). || سجده . (رشیدی ). سجود. (برهان قاطع) (انجمن آرا).سر به زمین نهادن...
-
نماز
واژگان مترادف و متضاد
دعا، صلات، فریضه، نیایش
-
نماز
فرهنگ واژههای سره
نماژ
-
نماز
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ په . ] 1 - عبادت ، پرستش . 2 - عبادت مخصوص مسلمانان که به طور وجوب پنچ بار در ش بانه روز ادا کنند.
-
نماز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: namač] namāz ۱. (فقه) عبادت مخصوص و واجب مسلمانان که شامل اقامه و حمد و سوره و ذکر تسبیحات واجبئ است و پنج بار در شبانهروز به جا میآورند.۲. (اسم مصدر) پرستش؛ نیاز؛ سجود؛ بندگی و اطاعت.۳. (اسم مصدر) [قدیمی] تعظیم کردن در مقابل کسی.&lan...
-
نماز
دیکشنری فارسی به عربی
صلاة
-
نماز
واژهنامه آزاد
نماز از نمیدن به معنی خمیدن می باشد امروزه هنوز در گویش لری واژه نم به معنای کوتاه و نیز خمیده است .
-
نماز
واژهنامه آزاد
نماز درتاییدنوشتاردهخداواژه ای پهلوی ست به معنای نیایش یاخم شدن به نشانه تعظیم وتکریم می آید درگویش های لری ولکی نِم علاوه برمعنای نَم ،تروخیس به معنای خم می آیدواژه ی نِمِز ازریشه همین واژه به معنی کوتاه وکم ارتفاع است بخاطرنزدیکی وپیوندبازبان پهلوی...
-
واژههای مشابه
-
پیش نماز و پس نماز
فرهنگ گنجواژه
امام و مأموم.
-
نماز آوردن
لغتنامه دهخدا
نماز آوردن . [ ن َ وَ دَ ] (مص مرکب ) تعظیم کردن . سجده کردن . سر فرودآوردن اظهار بندگی و اطاعت را : دوش ناگاه رسیدم به در حجره ٔ اوچون مرا دید بخمید و بیاورد نماز. فرخی .اگر قبول کنی سر نهیم در قدمت چو بت پرست که در پیش بت نماز آرد.سعدی .
-
نماز بردن
لغتنامه دهخدا
نماز بردن . [ ن َ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) پرستش کردن . عاجزی نمودن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). خم شدن یا به خاک افتادن به قصد تعظیم در برابر شاهی یا بزرگی دیگر. رکوع . دوتا شدن . خم شدن ، علامت تعظیم وبندگی را. سجده کردن . تعظیم کردن . رکوع کردن . (یادد...
-
نماز بستن
لغتنامه دهخدا
نماز بستن . [ ن َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) تکبیرةالاحرام گفتن : دیدیم رخت که قبله ٔ ماست زآن سو که توئی نماز بستیم .خاقانی .
-
نماز خواندن
لغتنامه دهخدا
نماز خواندن . [ ن َخوا / خا دَ ] (نف مرکب ) نماز کردن . نماز گزاردن .
-
نماز شکستن
لغتنامه دهخدا
نماز شکستن . [ن َ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) قطع کردن قرائت نماز را پیش از رسیدن به آخر آن . (یادداشت مؤلف ). نماز باطل کردن . نماز را برهم زدن و ناتمام گذاشتن : ره غلط شد عنان بگردانم قبله کژ شد نماز بشکستم . امیرخسرو (از آنندراج ).|| نماز شکستن مساف...