کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نماد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نماد
/na(e,o)mād/
معنی
۱. نشانه یا علامتی با معنای خاص؛ سمبل.
۲. (ریاضی) هر نشانه یا حرفی که برای نشان دادن کَمیت، عمل، یا رابطهای به کار میرود، مانندِ ÷ و ×.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
تمثیل، رمز، سمبل، نمودار
دیکشنری
allegory, badge, emblem, ideogram, image, mark , notation, personification, sign, stuff, symbol, totem, type
-
جستوجوی دقیق
-
نماد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[عمومی، هنرهای تجسمی] ← رمز 3
-
نماد
لغتنامه دهخدا
نماد. [ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (اِمص ) نمود. (برهان قاطع)(لغت فرس اسدی ص 114) (اوبهی ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || (نف مرخم ) به معنی فاعل هم آمده است که ظاهرکننده باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ). نماینده و ظاهرکننده . (ناظم الاطباء). رجوع به نمادن شود.
-
نماد
واژگان مترادف و متضاد
تمثیل، رمز، سمبل، نمودار
-
نماد
فرهنگ فارسی معین
(نَ) (اِ.) 1 - نماینده ، سَمبُل . 2 - مظهر، نشانه . 3 - علامت .
-
نماد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) na(e,o)mād ۱. نشانه یا علامتی با معنای خاص؛ سمبل.۲. (ریاضی) هر نشانه یا حرفی که برای نشان دادن کَمیت، عمل، یا رابطهای به کار میرود، مانندِ ÷ و ×.
-
نماد
دیکشنری فارسی به عربی
رمز
-
واژههای مشابه
-
phonetic symbol
نماد آوایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] علامت نوشتاری برای ثبت آواها
-
cloud symbol
نماد اَبر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] هریک از اندیشهنگاشتهای ویژه که معرف مهمترین یا فراوانترین اَبرهاست
-
phallic symbol
نماد نراندامه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] هر شیء یا تصویری که بازنمایانگر اندام تناسلی نرینه باشد
-
جستوجو در متن
-
سمبل
فرهنگ واژههای سره
نماد
-
سمبول
فرهنگ واژههای سره
نماد
-
symphrase
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نماد
-
symmory
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نماد