کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نلک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نلک
/ne(a)lk/
معنی
آلوی کوهی؛ آلوچۀ ترش: ◻︎ صفرای مرا سود ندارد نلکا / درد سر من کجا نشاند علکا (ابوالمؤید: شاعران بیدیوان: ۵۸).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نلک
لغتنامه دهخدا
نلک . [ ن ِ / ن َ ] (اِ) آلوی کوهی بود سرخ و خرد و ترش . (لغت فرس اسدی ص 286). آلوی ترش و کوهی بود. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). میوه ای است گرد سرخ یا زرد و ترش . آلوی کوهی . (یادداشت مؤلف ) (از فرهنگ اسدی ). آلوی کوهی . (جهانگیری ) (آنندراج ) (ا...
-
نلک
لغتنامه دهخدا
نلک . [ ن ُ / ن ِ ] (ع اِ) درخت چنار. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). || میوه ای است که به فارسی آن را الج گویند، نلکة یکی . (منتهی الارب ). زعرور. (اقرب الموارد). رجوع به نِلْک شود.
-
نلک
فرهنگ فارسی معین
(نِ یا نَ) (اِ.) آلوچة کوهی ، زعرور، آلوچه سگک .
-
نلک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] ne(a)lk آلوی کوهی؛ آلوچۀ ترش: ◻︎ صفرای مرا سود ندارد نلکا / درد سر من کجا نشاند علکا (ابوالمؤید: شاعران بیدیوان: ۵۸).
-
جستوجو در متن
-
آلوچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصغرِ آلو] (زیستشناسی) 'āluče نوعی از آلوی ریز و ترش؛ نلک.
-
آلوترش
لغتنامه دهخدا
آلوترش . [ ت ُ رُ / ت ُ ] (اِ مرکب ) نِلْک .
-
نلکة
لغتنامه دهخدا
نلکة. [ ن ُ / ن ِ ک َ ] (ع اِ) یک دانه ٔ زعرور. (ناظم الاطباء). یکی نلک است . (منتهی الارب ). رجوع به نلک [ ن ُ / ن ِ ] شود.
-
آلوچه سگک
لغتنامه دهخدا
آلوچه سگک . [ چ َ / چ ِ س َ گ َ ] (اِ مرکب ) قسم پست و خرد و ترش ِ آلوچه . نِلْک . آلوکوهی .
-
الغ
لغتنامه دهخدا
الغ. [ اِ ] (اِ) نلک . یا الج است که در تداول مردم گناباد نوعی از گوجه ٔ پیوندناشده است . در تداول مردم آذربایجان اَلچَه . گوجه را گویند مطلقاً.
-
آلوکوهی
لغتنامه دهخدا
آلوکوهی . (اِ مرکب ) آلوی ِ کوهی . نِلْک . (فرهنگ اسدی ). اِدرِک . آلوچه ٔ کوهی . و آن آلوئی باشد برنگ زرد و بطعم تلخ ، شبیه به آلوچه سگک .
-
پنک
لغتنامه دهخدا
پنک . [ پ َ ن ِ ] (هزوارش ، اِ) به زبان زند و پازند آلوچه را گویند و آن میوه ای است معروف . (برهان قاطع). صاحب برهان گوید: بمعنی آلوچه است و چنان نیست و آن منک است بنون بمعنی آلوی کوهی . (آنندراج ). و گفته ٔ آنندراج نیز غلط است و کلمه نلک است .
-
مثلث العجم
لغتنامه دهخدا
مثلث العجم . [ م ُ ث َل ْ ل َ ثُل ْ ع َ ج َ ] (ع اِ مرکب ) زعرور. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). زعرور. نمتک . علف شیران . نلک . آلوچه ٔ کوهی . علف خرس . تفاح البری . شجرة الدب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
پنک
لغتنامه دهخدا
پنک . [ پ ِ ] (اِ) گرفتن اعضای آدمی باشد با دو سر انگشت یا ناخن چنانکه به درد آید. (برهان قاطع). گرفتن عضوی از اعضای آدمی باشد به دو انگشت یا پنجه چنانکه به درد آید، و آن را پنج و پنجال نیز گویند و تبدیل جیم با کاف شده . (آنندراج ). نشگون . و لله باش...
-
ادرک
لغتنامه دهخدا
ادرک . [ اِ رِ ] (اِ) آلوی کوهی . آلوچه ٔ کوهی . آلوی زرد و تلخ . نلک . (زمخشری ) (السامی ).ادرک عربی است ، بفارسی آلوچه ٔ سلطانی نامند. در اول سرد و رسیده ٔ او در دوم تر و مسکن حدت صفرا و ملین طبع و رب او قابض و آب برگ او کشنده ٔ کرم معده و نارس او ...