کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نقیضه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نقیضه
/naqize/
معنی
۱. (ادبی) نوشتهای که به قصد مقابله یا رد نوشتهای دیگر بهوجود بیاید.
۲. [قدیمی] آنچه مخالف و مناقض چیز دیگر باشد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
parody
نقیضه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون، هنرهای نمایشی] متنی که در آن متون ادبی یا نمایشی دیگر را استهزا و نقد و تقلید میکنند
-
نقیضه
فرهنگ فارسی معین
(نَ ض ) [ ع . نقیضة ] (اِ.) مؤنث نقیض . ج . نقائض .
-
نقیضه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: نَقیضَة، مؤنثِ نقیض، جمع: نقائض] naqize ۱. (ادبی) نوشتهای که به قصد مقابله یا رد نوشتهای دیگر بهوجود بیاید.۲. [قدیمی] آنچه مخالف و مناقض چیز دیگر باشد.
-
واژههای مشابه
-
نقیضة
لغتنامه دهخدا
نقیضة. [ ن َ ض َ ] (ع اِ) مؤنث ِ نقیض . رجوع به نقیض شود. || راه در کوه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (مهذب الاسماء)(از اقرب الموارد). || باشگونه جواب گفتن شعر کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، نَقائِض .
-
نقیضه کردن
لغتنامه دهخدا
نقیضه کردن . [ ن َ ض َ / ض ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شعر کسی را جواب گفتن . رجوع به نقیضة شود.
-
جستوجو در متن
-
نقائض
لغتنامه دهخدا
نقائض . [ ن َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ نقیضة. رجوع به نقیضة شود.
-
نقایض
لغتنامه دهخدا
نقایض . [ ن َ ی ِ ] (ع اِ) نقائض . ج ِ نقیضه . رجوع به نقیضة و نقائض شود.
-
گران نورد
لغتنامه دهخدا
گران نورد. [ گ ِ ن َ وَ ] (نف مرکب ) آهسته و بسیار رو : سایه که نقیضه ساز مرد است در طنزگری گران نورد است .نظامی .
-
مهتمط
لغتنامه دهخدا
مهتمط. [ م ُ ت َ م ِ ] (ع ص ) آنکه ستم می کند و منع می کند دیگری را از حق خودش . || بدگو. دشنام گو. عیب گو. (ناظم الاطباء). دشنام دهنده . نقیضه گو. (آنندراج ). و رجوع به اهتماط شود.
-
جرذ
لغتنامه دهخدا
جرذ. [ ج ُ رَ ] (ع اِ) کلاکموش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نوعی موش یا موش نر بزرگ . (از متن اللغة). ج ، جُرذان . (متن اللغة) (ازمنتهی الارب ) (از اقرب الموارد). یقال : تفرقت الجرذان بیته ؛ ای قل الطعام عنده و نقیضه اکثراﷲ جرذان بیته ؛ ای اکثر ف...
-
کندوله
لغتنامه دهخدا
کندوله . [ ک ُ ل َ /ل ِ ] (اِ) به معنی کندوک است که خمی باشد از گل ساخته که غله در آن کنند. (برهان ) (آنندراج ). آوند شکسته ، مانند خمره که در آن غله ریزند. (ناظم الاطباء). کندو تاپو. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : آن کس که بود ز درس حکمت خالی بر گفته...
-
اندرافتادن
لغتنامه دهخدا
اندرافتادن . [ اَ دَ اُ دَ ] (مص مرکب ) حادث شدن . اتفاق افتادن : حرب اندرافتاد میان فریقین . (تاریخ سیستان ). || خود را در میان چیزی انداختن : میزری چبود اگر او گویدم دررو اندر عین آتش بی ندم اندرافتم از کمال اعتقیدنیستم زاکرام ایشان ناامید. مولوی ....
-
نقیض
لغتنامه دهخدا
نقیض . [ ن َ ] (ع اِ) باشگونه ٔ چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (صراح ). مخالف . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). نامانند. (زمخشری ). ناهمتا. (دهار). ضد شی ٔ. (مهذب الاسماء). باژگونه ٔ چیزی . دشمیز. ضد. (ناظم الاطباء). مقابل . وارونه . ...