کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نقیر و قطمیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نقیر و قطمیر
معنی
(نَ رُ قِ) [ ع . ] (اِمر.) کنایه از: چیز اندک و بی ارزش .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نقیر و قطمیر
فرهنگ فارسی معین
(نَ رُ قِ) [ ع . ] (اِمر.) کنایه از: چیز اندک و بی ارزش .
-
جستوجو در متن
-
قطمیر
لغتنامه دهخدا
قطمیر. [ ق ِ ] (ع اِ) شکاف هسته ٔ خرما، و پوست آن ، و پوستک دانه ٔ خرما که میان دانه و خرما باشد، یا نکته ٔ سپید بر پشت دانه که خرما از وی روید. (منتهی الارب ). شق النواة، و قیل القشرة التی علیها، و قیل القشرة الرقیقة بین النواة و التمره ، وقیل النکت...
-
نامه ٔ اعمال
لغتنامه دهخدا
نامه ٔ اعمال . [ م َ / م ِ ی ِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کتاب کردار و افعال . (ناظم الاطباء). آنچه ملکین موکلین بر هر تن از آدمی نویسند از اعمال زشت و نیکو یوم الحساب را. (یادداشت مؤلف ) : چون قیر گشت نامه ٔ اعمال من ز جرم بر من وبال جرم ز قطمیر...
-
کاروانی
لغتنامه دهخدا
کاروانی . [ کارْ / رِ ] (ص نسبی ) منسوب به کاروان . مسافر. سفری . مقابل و شهری . حضری . عیر. (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی ) : به چه ماند به خوان کاروانگاه همیشه کاروانی را در او راه . (ویس و رامین ).و گرچه بود در ره کاروانی چو سروی بود رُسته خسروانی ...
-
شهری
لغتنامه دهخدا
شهری . [ش َ ] (ص نسبی ) منسوب به شهر. شهرنشین . شهرگان . مدنی . ساکن شهر. مقابل روستائی . حضری . بلدی : زبردست شد مردم ِ زیردست به کین مرد شهری به زین برنشست . فردوسی .طوطی بحدیث و قصه اندرشدبا مردم روستایی و شهری . منوچهری .حاکم درخورد شهریان بایدنی...
-
بازنمودن
لغتنامه دهخدا
بازنمودن . [ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) دوباره نمودن . (ناظم الاطباء). دوباره نشان دادن : رخی کزو متصور نمیشود آرام چرا نمودی و دیگر نمی نمائی باز. سعدی (بدایع). || بیان کردن . (ناظم الاطباء). توضیح کردن . تبیین . شرح دادن : این کار بساختند و نش...
-
مقابله
لغتنامه دهخدا
مقابله . [ م ُ ب َ / ب ِ ل َ / ل ِ ] (از ع ، اِمص ) رویارویی و مواجهه . (ناظم الاطباء). مقابلة : ملک حسین را... با امیر مسعود مقابله روی نمود. (حبیب السیر خیام ج 3 ص 380). || روباروی . محاذات . حِذاء. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : گر از مقابله تیر...
-
پوشیده
لغتنامه دهخدا
پوشیده . [ دَ / دِ ] (ن مف ) بتن کرده . ملبس شده . مغطی . ملبس . بالباس . مقابل برهنه : و اندر این شهر [حران ، مستقر ملوک سودان ] مردان و زنان پوشیده اند و کودک تا ریش برآرد برهنه باشد. (حدود العالم ).زمین گاه پوشیده زو گه برهنه شجر زو گهی مفلس وگه ت...