کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نقی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نقی
/naqi/
معنی
۱. پاکوپاکیزه.
۲. برگزیده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
برگزیده، پاک، پاکیزه، ناب، نظیف
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نقی
فرهنگ نامها
(تلفظ: naqi) (عربی) (در قدیم) پاکیزه ، پاک ؛ برگزیده ؛ (در اعلام) لقب ابوالحسن علی بن محمد امام دهم شیعیان (ع).
-
نقی
لغتنامه دهخدا
نقی . [ ن َ ] (اِخ ) علی نقی (شیخ ...)بن شیخ ابوالعلاء محمدهاشم کمره ای فراهانی شیرازی اصفهانی ، ملقب به زین الدین و عزالدین و متخلص به نقی . از علمای امامیه ٔ قرن یازدهم و از شاعران عهد صفویه است و به سال 1060 هَ . ق . در سن 102سالگی در اصفهان وفات ...
-
نقی
لغتنامه دهخدا
نقی . [ ن َ ] (اِخ ) علی نقی (میرزا...خان )بن قاسم خان لاهوری ، متخلص به نقی و لسانی . از اعاظم پارسی گویان قرن دوازدهم هندوستان و از معاصران و شاگردان حزین لاهیجی است . او راست :تبسم ریزی لعل تو ظالم می کشد ما رانمی دانم که کشتن کرده تعلیم این مسیحا...
-
نقی
لغتنامه دهخدا
نقی . [ ن َ ] (اِخ ) محمدنقی سهرندی بن شاه گل . از پارسی گویان هندوستان است . او راست :ملوث کی کند اسباب دنیا اهل عرفان راکجا آلوده سازد آب رز دامان قرآن را.رجوع به صبح گلشن ص 537 و قاموس الاعلام ج 6 و فرهنگ سخنوران ص 614 شود.
-
نقی
لغتنامه دهخدا
نقی . [ ن َ ] (اِخ )(ملا...) بروجردی . از شعرای قرن دوازدهم و مؤلف کتاب عین البکاء است . رجوع به فرهنگ سخنوران ص 614 شود.
-
نقی
لغتنامه دهخدا
نقی . [ ن َ ](اِخ ) علی نقی (شیخ ...) کمره ای . از شاعران قرن دهم و یازدهم و از معاصران محتشم و وحشی و ضمیری است . وی در کاشان نشو و نما یافته و در اصفهان نزد حاتم بیگ اعتمادالدوله ٔ شاه عباس منزلتی داشته است و در حوالی سال 1030 هَ . ق . درگذشته است ...
-
نقی
لغتنامه دهخدا
نقی . [ ن َ قی ی ] (ع ص ) نظیف . (اقرب الموارد) (متن اللغة). پاکیزه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (دهار). منقی . (متن اللغة). پاک . (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ). ج ، نِقاء، اَنقیاء، نُقَواء : قصد آن کرده بود که ذیل عفاف و... عرض نقی این بنده را......
-
نقی
لغتنامه دهخدا
نقی . [ ن َ قی ی ] (اِخ ) امام علی النقی . رجوع به علی بن محمد النقی شود.
-
نقی
لغتنامه دهخدا
نقی . [ ن َق ْی ْ ] (ع مص ) بیرون کردن مغز را از استخوان . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || مغز خورانیدن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
نقی
لغتنامه دهخدا
نقی . [ ن ِق ْی ْ ] (ع اِ) مغز استخوان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) (دهار). مغز. (نصاب ). || پیه چشم از فربهی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). ج ، انقاء.
-
نقی
لغتنامه دهخدا
نقی . [ ن ُ قی ی ] (ع اِ) ج ِ نَقا. رجوع به نَقا شود.
-
نقی
واژگان مترادف و متضاد
برگزیده، پاک، پاکیزه، ناب، نظیف
-
نقی
فرهنگ فارسی معین
(نَ یّ) [ ع . ] (ص .) پاک ، پاکیزه ، برگزیده .
-
نقی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: نقیّ] [قدیمی] naqi ۱. پاکوپاکیزه.۲. برگزیده.